حصیر جنوب استان کرمان علاوه بر بازار داخلی، در کشورهای عمان، قطر و آذربایجان نیز به فروش می رسد
انگشتانی که که در رقص با شاخه ها خرما هنر می آفرینند و با این هنر نان به سفره ها می برند، هنری که با درخت خرما عجین شده است هنری که زاده نخل است. در جنوب استان کرمان نیز این هنر رواج دارد و بسیارند زنان و مردانی که با هنری که بر دستانشان جاری است، روزگار می گذرانند.
در جریان نتظیم گزارشی از حصیربافی و نحو حمایت هایی که از این هنرمندان می شود بودم که با قلندری آشنا شدم زنی که در بسیاری از روستاهای جنوب استان حصیر بافی را تبدیل به یک شغل کرده است، این کارآفرین اهل بم است اما از سال 95 در جنوب استان و در این حوزه شروع به فعالیت کرده است.
قلندری درباره شروع کارش در این زمینه می گوید: سال 95 هتل قلعه گنج افتتاح شد، برداشت اولیه ای که مردم داشتند این بود که بنیاد مستضعفان یک سالن غذاخوری زده و مستضعفان می توانند بیایند و غذا بخورند به همین دلیل خیلی ها می آمدند و می گفتند ما فقیر هستیم، آمده ایم، غذا بخوریم، من مدیر داخلی هتل بودم هر دفعه باید کلی توجیهه می کردم که این طور نیست و اینجا یک هتل است، در بین آدم هایی که می آمدند یک زنی از روستای سهرانی رمشک بود که وضعیت مالی خیلی بدی داشت.
هر بار هم می آمد کمک مالی می خواست، من هم در هتل با توجه به بودجه ای که داشتم کنی، کمک می کردم، یک روز آمد و یک زنبیل حصیری دستش بود، گفت این را برای تو سوغات آوردم، بسیار زیبا بافته بود، به او گفتم: ده تا برایم بباف، من از تو می خرم، آن موقع این 10 زنبیل را می خواستم، به دوستان و آشنایان هدیه دهم ، وقتی که ده زنبیل را آورد یکی از مهمانها در لابی آنها را دید گفت: این ها را بده به من دو باره به او بگو ببافد، آن موقع بود که جرقه این کار در ذهنم زده شد این ماجرا دقیقا اردیبهشت سال 95 بود.
بعد که زنبیل ها را آورد، یک میز چهار نفره داخل لابی گذاشتیم و هر چه بافته بود برای فروش روی آن چیدیم، دو سه روز بیشتر طول نکشید که فروخته شدند، با او تماس گرفتم و دوباره سفارش دادم، هنوز یک ماهی نشده بود که دیدم چند زن که گونی های بزرگی را بر دوش دارند و وارد هتل شدند، گفتند ما همسایه های همان کسی هستیم که از او، کار می خری، برایت کپاش آوردیم در جنوب استان به زیراندازی که با حصیر می بافند، کپاش می گویند. این بار 2 میز را برای فروش محصولات آماده کردیم که سریع هم تمام شدند، 5 ماه نگذشته بود که 15 خانوار در روستای سهرانی حصیر می بافتند و تحویل می دادند.
قلندری یادآور شد: اول در این روستا فقط کپاش می بافتند ولی بعد که بر اساس مواد اولیه و برآورد قیمت زدند و عملا کپاش بافی تعطیل شد البته بافت چیزهای متنوعی را بلد نبودند، آنقدر از مردم این روستا خرید کردم یک دفعه بدهی ام، سه میلیون شد، پول جور کردم بدهی را که دادم در همان روستا یک زمین 100 متری گرفتم و کارگاه را راه اندازی کردم.
قلندری می گوید: در این روستاهای جنوب کرمان اکثرا با هم فامیل و آشنا هستند و حرف دهان به دهان چرخید که یک نفر در هتل قلعه گنج حصیرها را می خرد و از روستاهای اطراف هم تولید کننده آمد، بعد یک سال کل روستا رمشک تولید کننده ما شدند.
قلندری در مورد تعداد کسانی با او در حصیربافی همکاری می کنند، گقت: سال 95 که نامه به فنی وحرفه ای استان نوشتم که مجوز کار گاه اول را بگیرم، 60 نفر تولید کننده بود، بعد سال 96 که دوباره نامه را نوشتم 200 تولید کننده، مشغول به کار شده بودند و اکنون 1000 نفر حصیر تولید می کنند.از نزدیک ترین روستا به قلعه گنج تا روستای سیاهوکان سیستان و بلوچستان 10 ، پانزده روستا حصیر می بافند و با من همکاری می کنند، اکثرا همه ی خانواده هم مشغول شده اند حتی یک تولید کننده 11 ساله داریم.
قلندری در مورد آموزش های حصیر بافی می گوید: اکثر روستاییانی که با من کار می کنند، خودشان کاملا بلد هستند و نیازی به کارگاه و آموزش ندارند، البته من کسایی را که بهتر از بقیه می بافند یا همه مدل ها را بلد هستند در هر روستا مسوول آموزش کردم تا که به بقیه یاد می دهد،البته یک مسوول آموزش اصلی هم داریم فاطمه گفشادی که زن مسنی است، این زن علاوه بر اینکه بسیار باسلیقه می بافد و بافتن همه چیز را هم بلد است، ایده هم می دهد. فاطمه مسئول آموزش است روستا به روستا همراه من می آید و به روستاییان یاد می دهد.
البته بعضی از تولید کننده های ما از زنجیره ما خارج شدندوخودشان مستقیم می فروشند .برای اینکه روستاییان انگیزه بیشتری برای تولید داشته باشند گاهی کارهای تشویقی هم انجام می دهیم، مثلا بسته های حمایتی غذایی برایشان می خریم یا مثلا مواد شوینده می خریم.در این شهرستان های جنوبی آنقدر فقر زیاد است که این تولید کنندگان با اینکه دائم در حال تولید هستند تنها با این کار تنها می توانند خوراک خوبی داشته باشند.
قلندری می گوید: با حصیر بافی کسب کار های دیگر هم در روستا بهبود پیدا کرده است، مثلا بعد از اینکه حصیر بافی در این روستاها زیاد شد حتی خرید از سوپر مارکت هم بیشتر شد حتی یک نانوایی در رمشک است که من از نانوا پرسیدم هیچ تغییری در فروشتان داشته اید مرا نمی شناخت گفت من می خواستم تعطیل کنم، خدا خیر به خانم قلندری بدهد، زن ها را گذاشت سر کار اینها فرصت نمی کنند نان بپزند می آیند و از من نان می خرند.
البته بعضی از تولید کننده های ما فروششان خیلی خوب است مثلا یک خانمی به نام هاجر است در ماه حدود 3 و نیم میلیون تومان حصیر می بافد یا یک پیر زن دیگر ماهی 2 و نیم میلیون حصیر می بافد همین خانم به من زنگ زده که می خواهم خانه بسازم کسانیی هم هستند که بیشتر از 300 تومان در ماه کار نمی کنند.
قلندری در مورد مشتری های خارج از کشور حصیر می گوید: خانمی در عمان نمایشگاه داشت ما تعدادی از محصولات را همراه او فرستادیم از آن به بعد از عمان هم سفارش داریم،2 جوان شیرازی هم که در قطر زندگی می کنند آنها هم برای ما آنجا مشتری پیدا کرده اند و این طور از قطر هم سفارش گرفتیم،اما عمده فروش ما به تهران است حتی مشتری ما در تهران می گوید: از وقتی حصیر شما را می خریم خرید حصیرمان از چین کم شده است،همین مشتری ما در تهران محصولات ما را به آذربایجان نیز صادر می کند.حجم فروش ما در بازار های خارجی بیشتر است .
البته گاهی با سازمان های ایرانی هم قرارداد های بزرگی می بندیم مثلا هتلی بود که ما طرحی دادیم که به جای هدیه به مهمان ها از کیف حصیری استفاده کنند که استقبال کردند و برای نوروز 5000 دانه سفارش دادند. در مورد برای برندسازی کار هایشان می گوید: اقدام کرده ایم کار های اولیه لوگو سازی را هم انجام داده ایم لگو هم ثبت شده است، به زودی برند داز هم ثبت می شود. داز همان برگ های است که با آن حصیر می بافند و جنوب استان به داز مشهور هست.