او سال 1324در شهر کرمان متولد شده. نویسنده، کارگردان و بازیگر تئاتر است. وقتی در مورد تئاتر کرمان صحبت کنی نمی شود از کنار اسم ثانی بگذری، او را پدر معنوی تئاتر کرمان میدانند. نمایشنامه هایی مثل «تاول»، «لولی»، «توتم»، «گنگلی»، «حر»، «شاه بازی خیال بازی»، «آخرین برومند» و …. بخشی از نوشته های بی نظیر این استاد تئاتر است. در رابطه با جایگاه و مشکلات تئاتر کرمان با او گفت و گو کردم.
وی از ابتدای کار خود می گوید که تئاتر من از فرم های سیاه بازی و تخته حوضی تاثیر می گرفت، از اینها برای رسم میزانسن استفاده می کردم و مورد قبول واقع میشد. افرادی مثل ایرج سحری منتقد تئاتر و اسماعیل شنگله از کار من تعریف می کردند. در واقع من چیزی جز نمایش فرم های ایرانی بلد نبودم. بعد از یک یا ۲ سال رفتم تهران و متهم شدم که «برشتی» کار می کنم. در واقع من اصلا برشت را درست نمیشناختم. بعد از آن هر کتابی از برشت دیدم خریدم، بعد از خواندن چند تا از کتاب های برشت متوجه شدم که چرا به من گفتند که تو برشتی هستی. علت این بود که تئاتر برشت عریان بود و کار من هم نزدیک به آن بود، دکور نداشت، بازیگران در یک منحنی حرکت می کردند، اصلا خارج نمیشدند، همانجا می نشستند و وقت ایفای نقش بازی می کردند. همه چیز در حضور تماشاگر بود، مثل نمایشهای ایرانی، ۴ تا تخته روی حوض وسط حیاط خانه ها می گذاشتند و تخته رو حوضی اجرا می کردند. در کرمان اینجور نبود که فقط در یک محل نمایش باشه، همزمان ۴۰-۳۰ جا نمایش بود و غلغله می شد از جمعیت. بعدها متوجه شدم که برشت از فرهنگ ژاپن، چین و همین نمایش های ما تاثیر پذیرفته است. ولی در زمانه ای برشت زندگی میکرد که اندیشه اش تمایلاتی پیدا کرده بود و این تمایلات در ایران زیاد مورد قبول نبود.
ضرورت زمانه
ثانی افزود که هنرمند در یک جامعه زندگی و با مضامین مختلفی برخورد می کند. ضرورت به سراغ هنرمند می آید. «فردوسی» چرا حماسه سروده؟ «مولانا» چرا آیات قرآن را به شعر تبدیل کرده؟ «حافظ» چرا از عشق میگوید؟ «سعدی» چرا در مورد اخلاق گفته؟ «عطار» چرا از عرفان گفته؟ همه اینها یک مسئله مشترک دارند، آن هم ضرورت زمانه است. فردوسی نیاز زمانش حماسه سرایی بوده، زبان و کلام فارسی در خطر بوده، ضرورت این بوده که حماسه بگه بدون یک کلمه عربی و بقیه بزرگان هم همینطور.
تئاتر امروز هم باید ضرورت داشته باشد، نیاز و حال جامعه را در آن حس کنیم. اگر کسی در شهر ما و جامعه تئاتر هست که وجود ضرورت را قبول ندارد، اگر نمایش را قبول ندارند، بنویسند. چرا سکوت کردید، سکوت نشانه رضا است.
اینکه ضرورت را در نظر نگیرم و قسمت های جالب تئاترهای خارجی را بر داریم و زشتی هایش را کنار بگذاریم، این ربطی به فرهنگ ما ندارد. نه با مردم ارتباط میگیرد، نه اصلا به ما تعلق دارد. هر چقدر هم بهش فرم زیبا بدهیم. زیبا و شکیل نیست، چون نمیفهمیمش.
باید بیشتر تلاش کنیم تا از تئاترهایی که اجرا میشود، اثری برجا بماند. دعوا بر سر جایگاه نیست، از فروردین تاکنون تئاترهایی که کار کردیم، چه بر جا گذاشته ؟ چه چیزی در ذهن ها باقی مانده؟ بعضی می گویند کار تئاتر ارتباط برقرار کردن نیست، ولی در واقع مخاطب باید بتواند با اثر همذات پنداری کند وگرنه از سالن که خارج شود فراموش می کند.
دهه ۶۰ ما اجراهای زیادی داشتیم . یکی از آن اجراها نمایشنامه گنگلی بود. این تئاتر۵۰ شب در تالار فارابی اجرا شد، مردم زیر برف می آمدند توی صف می ایستادن و تئاتر را تماشا میکردند. چون ضرورت در نمایش نامه بود، مردم خودشان را در کلام بازیگران میدیدند، عامه مردم می آمدند، تئاتر در این شهر اینگونه بوده است.
یک بار رفتم یکی از اجراهای «یدالله آقاعباسی» را ببینم، چند دقیقه دیر رسیدم، سالن تاریک بود . نشستم از کسی که کنارم بود پرسیدم تا الان چی شده؟ گفت ساکت، لذت بردم، چون آنقدر حواسش به تئاتر بود که جواب من را نداد. تئاتر باید اینجوری ارتباط برقرار کند.
جایگاه تئاتر کرمان در کشور
این هنرمند گفت که کرمان در حال حاضر بزرگان تئاتر ایران را دارد. آقاعباسی سرآمد ترجمه در ایران است. آقای «ناصرزاده» ترجمه های بزرگی دارد. از تئاتر کرمان با عناون صاحب سبک یاد میشده و می شود. اجراهای بزرگی در تهران انجام میدادیم، از ما یاد می شد. کسی نگوید این خود پرستی است. حافظ هم از خودش تعریف می کرد. فروتنی بلای جان بچه های ماست. الان بعضی از بچه ها مثل «آرمین قطبی»، مثل «پوریا قلی پور» و خیلیهای دیگر دارند خوب کار می کنند، اما بیان نمی کنند. بیان کنید. چرا اینقدر فروتن هستید؟ بیان کنید تا رشد کنید. بچه های کرمان بسیار مستعد هستند. ابزار هم در اختیارشان است، باید استفاده کنند و عاشق باشند. ضرورت زمانه خودشان را درک کنند و فردوسی وار پیش بروند.