سروش صلواتیان: به مردم منطقه جازموریان توجه نشده و مسوولان برای نشان دادن محرومیت منطقه کاهلی میکنند.
سروش صلواتیان یک فعال اجتماعی است که مدتی است به یاری جازموریان و مردمانش شتافته، مردی که دردهای اهالی جازموریان را دید و نتوانست بی تفاوت از کنار آن بگذرد، او با راهاندازی هشتگ «جازموریان تنها نیست»، دوباره نور امید را در دل اهالی جاز زنده کرد، مردی از جنس حضور و عمل، با او به گفتگوی دوستانهای نشستیم، او خیلی بیشتر از آن چیزی که تعریف کرد به جازموریان تنها، مهربانی کرده است، در ادامه بخشی از حرفهای صمیمی صلواتیان را می خوانید. مردی که دغدغه ی کمکرسانی دارد.
چه طور جازموریان برای فعالیتهای خیرخواهانه انتخاب شد؟
قبل از هر چیزی بگویم، فعالیتهای من در حاشیه جازموریان اتفاق می افتد و جامعه هدفم مردم حاشیه تالاب جازموریان هستند، یعنی همه ی کسانی که در سیستان و بلوچستان در حاشیه جازموریان هستند و هم کسانی که در کرمان در حاشیه تالاب هستند که شهرستان های رودبار و قلعه گنج هم جزو آنها است. ماجرا حدود 2 سال و نیم پیش و از آنجا شروع شد که من به خاطر کمک رسانی در زلزله کرمانشاه به آن منطقه رفته بودم و بعد از برگشت با برادرم در مورد عدم مدیریت دولت در کمک رسانی به کرمانشاه حرف می زدم که برادرم پیشنهاد داد که «اگر این همه دغدغه کمک داری به سمت جازموریان هم برو.» برادرم یک شاگرد داشت که اهل آن منطقه بود و یک سری اطلاعات در مورد شرایط منطقه به برادرم داده بود. این طور شد که برای من هم تعریف کرد و من هم آمدم که ببینم چه خبر است، در حقیقت آن موقع برای کار خیر بزرگی نیامدم و قصدم ماندن نبود وحتی آن موقع قصد مهاجرت از ایران را داشتم. با کمک هایی که از دوستان خودم جمع کرده بودم به سمت تالاب رفتم، همان موقع با مشورت دوستان هشتگ جازموریان تنها نیست را درست کردم،تصمیم گرفتم تلاش کنم که این مردم دیده شوند. با یکی از دوستانم به سمت قلعه گنج حرکت کردیم و شب در یک روستایی ماندیم،فردا به منطقه ای وسط بیابان های تالاب جازموریان در نزدیک منطقه سولان، رفتیم. همه چیز برای من عجیب بود . یک ساعتی در دل جازموریان در مسیرصعب العبوری رفتیم تا به جایی رسیدیم که فقط 4 کپر بود.وقتی ماشین من نزدیک کپرها رسید همه اهالی فرار کردند، آدم هایی که در آن کپر ها زندگی می کردند آدم های عجیب و از لحاظ اجتماعی گنگی بودند. عدد بلد نبودند، سن هایشان را نمی دانستند، روزهای هفته را نمی دانستند یا اینکه ماه یا چه سالی است. حتی اسم های خودشان را هم درست نمی دانستند. من چند روزی آن جا بودم و فهمیدم اهالی این کپر ها شناسنامه ندارند، ذهنم درگیر بود که چکار می توانم برای آن ها کنم. قبل از اینکه بیایم فکر می کردم ، حرف هایی که شاگرد برادرم زده است دروغ است تا خودم محرومیت منطقه را دیدم و ای کاش دروغ بود و فعالیت من برای جازموریان از آن جا شروع شد.
اولین اقدام شما برای اهالی منطقه چه بود؟
بعد از اینکه یک تعدادی پوشاک و خوراکی بین آن ها تقسیم کردیم، ابتدا من یک سری فیلم گرفتم و در فضای مجازی منتشر کردم که برای بقیه سوال پیش آمد که کجا است و چه طور می توانند کمک کنند، در جمع اهالی همین کپر هایی که روز اول دیدم، یک دختربیماری بود به نام سامیه که به من گفتند از روزی که برادرش که حدود یک سال داشت به دنیا آمده نخوابیده است. دلیل این نخوابیدن هم دردی بود که این بچه داشت، همه استخوان های بدنش به غیر از انگشتان و صورتش کج و شکسته بودند ، این دختر یک نرمی استخوان شدیدی داشته که با مشکلات تغذیه ای همراه می شود و از کودکی با هر تماسی استخوان هایش می شکست. فرم بدن این دختر کلا تغییر کرده بود.من سامیه و سه نفر دیگر را که یک بچه دیگر که چند روز از دندان درد چیزی نخورده بود و دو زن که یکی باردار بود و نمی دانست چند ماهه حامله است به بیمارستان 12فروردین کهنوج آوردم.آن موقع دکتر سالاری رییس بیمارستان بود که به ما کمک زیادی کرد، پزشکان سه بیمار دیگر را ویزیت کردند و من هر سه را به غیر از سامیه برگرداندم اما سامیه باید در بیمارستان بستری می شد زیرا داخل بدن سامیه سیزده برابر یک انسان معمولی عفونت وجود داشت چون آنها دستشویی نداشتند،این بچه به دلیل درد هم نتوانسته بود مثل بقیه دستشویی برود و مدام خودش را کثیف کرده و عفونتها مختلفی داشت، به گفته پزشکان 13000 واحد عفونی در بدنش بود یعنی چندین برابر یک انسان معمولی.سامیه در بیمارستان بستری بود یک خانم پزشکی از تهران گفت: من هزینه های درمان این بچه را می دهم او را به تهران بیاورید و این شد که سامیه به عنوان اولین بیمار از جازموریان به تهران منتقل شد و چون شناسنامه نداشت با هزار مکافات با مادرش و با هواپیما او را به تهران بردیم. بعد برای رضایت عمل مجبور شدیم پدر سامیه را هم که شناسنامه نداشت به تهران بیاوریم ، سامیه هفت بار عمل شد و هزینه عمل هایش حدود 50 میلیون شد. تاکنون 72 بیمار برای درمان و عمل به تهران آوردیم . پدر سامیه اعتیاد داشت و این موضوع مشکل بزرگ دیگری از منطقه را به من نشان داد و کمک برای ترک اعتیاد هم جز هدف هایم ش .و این طور شد که به جازموریان تنها نیست داستان اعتیاد و تلاش برای حل این مشکل هم اضافه شد . بعد از آن تصمیم گرفتم که با بزرگان همان کپر نشینان صحبت کنم و آن ها را راضی کنم که زن و بچه هایشان را به روستا بیاورند در ابتدا رضایت نمی دادند اما بالاخره راضی شدند اما به شرط اینکه شرایط زندگی در روستا را داشته باشند، من تعهد دادم این کار می کنم یک خانه خرابه در روستا بود که تعمیر کردیم و برای زندگی با وسایل مورد نیاز آماده اش کردیم و آنها روستا نشین شدند و بعد ازآن من پیگیر شناسنامه هایشان شدم و تا کنون توانستم 25 شناسنامه برای مردمی که در آن منطقه بی شناسنامه بودند، بگیرم. برای همه بچه های خانواده هایی که روز اول دیدم، شناسنامه گرفتم. اولین کسی را هم برای ترک اعتیاد بردم، دو سال پیش و پدر سامیه بود بعد از آن 35 نفر دیگر را هم برای ترک اعتیاد به کمپ برده ام. در دو سال اخیر حدود یک سال من در قلعه گنج بودم و علاوه بر پخش مواد غذایی و بسته های حمایتی، 6 خانه هم ساخته که بعد از تجهیز تحویل دادیم . یکی از ساخت و سازهای مهمی که موفق به انجامش شده ام، ساخت سرویس بهداشتی است ، تا کنون با کمک های مردمی، 120 سرویس بهداشتی ساخته شده است و نزدیک 50،60 دیگر در دست اقدام است و این ساخت و ساز همچنان ادامه دارد و اسم این ساخت و سازها ر ا هم هشتگ «می سازیم برای پاکی» گذاشتم. ساخت مدرسه یکی دیگر از اهداف من بود، تا کنون 2 مدرسه هم ساختیم یک مدرسه هم در منطقه قلعه گنج در مرحله پایانی است، از هفته دیگر 4 مدرسه دیگر هم در سیستان و بلوچستان شروع می شود. برنامه داریم در 2ماه این مدارس را تمام کنیم و یک کتابخانه نیز روستای شاه مرید کهنوج ساختیم که در خرداد ماه افتتاح می شود و نزدیک به 15 هزار جلد کتاب هم برایشان جمع کردیم.عید نوروز 2 سال پیش 500 بسته غذایی در منطقه توزیع کردیم، 2000 بسته عیدی کودکانه که شامل یک دست لباس ، یک جفت کفش و یک بسته لوازم بهداشتی در منطقه توزیع کردیم.در مهر 98 هم 13 هزار بسته لوازم تحریر در منطقه توزیع شد. یک مدرسه کانکسی هم در بالای کوه تالاب جازموریان ساختیم. قرار است 500 کلاس درس را تجهیز کنم.
منظور از تجهیز مدارس چیست؟
من قرار است 500 کلاس را با تخته وایت بورد، نقشه ایران، نقشه جهان، پوستر مشاغل، ماژیک، ساعت و یک بخاری برقی تجهیز کنم.هر کدام از این اقلام هم دلیلی دارد، پوستر مشاغل به این دلیل است که دانش آموزان با مشاغل آشنا شوند در هر روستایی که به بچه ای می گفتم می خواهد چکاره شوند، می گفت معلم، چون هیچ شغل دیگری را نمی شناختند.در نقشه های ایران هم که سفارش دادیم، تالاب جازموریان وجود دارد زیرا در نقشه های فعلی ایران، تالاب جازموریان را حذف کرده اند. نقشه جهان هم برای این است که بدانند دنیا چقدر بزرگ است. بخاری را هم برای سوختن آن مدرسه در زاهدان به کلاس می دهیم. با توجه به اینکه برای بسیاری از بچه های منطقه ساعت مفهومی ندارد، ساعت هم برای این است که تعداد زیادی از بچه ها مفهوم ساعت نمی دانند.سطل آشغال هم برای اینکه با مفهوم جمع آوری زباله آشنا شوند.تخته وایت برد هم انگیزه ای برای معلمها است. یک تریلر هم خریداری شده است که قرار است تریلر را تجهیز کنیم که اولین یونیت دندان پزشکی سیار خصوصی ایران باشد که هر هفته به کمک پزشکان داوطلب سرویس دندان پزشکی ارائه شود.
آیا هیچ وقت برای جمع آوری کمک های مردمی به مشکل قانونی برخورد کرده اید؟
برای من هیچ وقت مشکلی برای برداشت کمک های جمع آوری شده پیش نیامد. شاید به خاطر این بود که من چند بار تلویزیون رفتم یا اینکه فعالیت ها شفاف بود.فقط یک مرتبه پیش از نوروز99، من برای سیل سیستان و بلوچستان یک حساب جدید باز کردم که آن حساب بسته شد اما من توانستم مشکل را حل کنم.البته همیشه کمکها نقدی نبوده است گاهی اقلامی یا مشارکتی بودند.
آیا هیچ ارگان دولتی در کمک رسانی، یاریتان کرده است؟
من یک ریال از هیچ نهاد یا ارگان و دولتی نگرفته ام، در منطقه جازموریان هیچ همکاری دولتی با کسایی که فعالیتشان موازی دولت نیست، انجام نمی شود. مسوولان منطقه در مورد بیان مشکلات منطقه کاهلی می کنند و آن ها را اعلام نمی کنند،من تا وقتی موبایلم زنگ نزدند به سمتش نمی روم ماجرای این شهر هم همین است، من باید اعلام کنم که شهر من چه مشکلاتی دارد تا نگویم کسی برای کمک نمی آید.
به نظر شما بزرگترین مشکل منطقه جازموریان چیست؟
بزرگترین مشکل این منطقه این است که اهالی اش دیده نشده اند، شاید نخواستند، دیده شوند، آموزش کم است و اهالی از نظر آگاهی پایین هستند و حقشان را نمی دانند و این نا آگاهی باعث می شود که حقشان را طلب نکنند. همه این ها به دلیل سو مدیریت است .من جنسم با جنس خیلی از مسوولان فرق دارد به همین دلیل بسیاری از مسوولان منطقه رابطه خوبی با من ندارند.