فهرج میزبان راهنمایان گردشگری کرمان

جشنواره‌ای سرشار از عشق، محبت و ازخود گذشتگی روستاییانی که با تمام شور و شوق خود همه چیز را برای نشان دادن توانایی‌های زادگاهشان در چشم گردشگران آماده کرده بودند. از جمع شدنشان برای خوش‌آمد گویی گرفته تا قرار دادن تمامی آنچه که داشتند، البته بدون ذره‌ای توقع!

وقتی با دقت به آنها نگاه کردم احساس کردم زندگی آنجاست که جریان دارد. ما مردم شهر آنقدر درگیر مسائل جانبی شده ایم که گاهی یادمان می‌رود زنده ایم. این را حتی در مقایسه کردن کودکان روستا با هم سن و سالها‌یشان در شهر می‌توان دید. شاید گاهی کمبود امکانات شهری از قبیل مدارسی که با تعلیمات تئوری کاری جز خسته کردن ذهن بچه ها نمی‌کنند و یا پیشرفت تکنولوژی در زمینه بازی‌های الکتریکی که فقط تنبلی و خستگی ذهن رو به دنبال دارد آنقدر هم بد نباشد.

این بچه ها اینقدر فعال و پر انرژی بودند که با دیدنشان حال و هوایم عوض شد. شاید چندین بار از تپه های شنی بالا و پایین میرفتند تا به گردشگران کمک کنند که به بالای تپه برسند.

سه تا ازدختران زیبای کم سن و سال روستا کنار ما آمدند و از تجربه‌ها وعلاقه‌ّ‌مندی‌های خود صحبت کردند جالبه بدانید آنها دورترین سفرشان به شهرستان سیرجان بوده. تنها کرمان، ده بکری و سیرجان را دیده بودند. همه از ازدواج‌های زود هنگام شاکی بودند و علاقه مند به ادامه تحصیل و کار کردن اما هیچکدام از اوضاع بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی و ازدواج نکردن بسیاری از جوانان بخاطر وضعیت مالی خبر نداشتند.

آن طرفتر مردان روستا شترهایی را برای سواری دادن آماده کرده بودند نمیدانم چه شد که تصمیم گرفتم سوار یکی از آنها شوم. یادمه فقط یکی از آنها را انتخاب کردم و سوار شدم. مردم روستا به طرزی نگاهم می‌کردند که انگار مشعل المپیک دستم بود، شترسواری در کویر آدم رو یاد داستان‌های قدیمی می اندازد که مردم با کاروان ها به سفر می‌رفتند. در ادامه مسابقه شترسواری با اعلام نام شرکت کنندگان آغاز شد. صحنه جالب و با شکوهی بود اما کمی هم دلهره آفرین.

بعد از سواری و دیدن مسابقه به سراغ تپه‌های شنی رفتیم. قبلا از خواص درمانی و آرام بخشی تپه‌ها زیاد شنیده بودم اما اینبار داشتم می‌رفتم که با تمام وجود حسش کنم. باید اعتراف کنم قبل از آن با دیدن کودکان روستایی فکر می‌کردم کار آسانی باشد اما رفتن به بالای تپه‌ها آنقدرهام آسان نبود خلاصه با کلی تلاش خودم را به بالای تپه رساندم و با پای برهنه شروع به قدم زدن بر روی شنها کردم آنقدر خوب و دلچسب بود که توصیه می‌کنم حتما امتحانش کنید.

از تپه‌های شنی که پایین آمدیم مردم روستا در کمال مهمان‌نوازی با آش رشته از ما پذیرایی کردند و هم زمان با آن شاهد مراسم حنابندان دو تا از جوانان روستا بودیم. این مراسم مرا به کودکی‌هایم برد. یادم می‌آید مراسم حنابندان را همه برگزار می‌کردند، اما امروزه به دست فراموشی سپرده شده. نمی‌دانم شاید باب پسند جوانان نیست یا تشریفات زیادی در شهرها باعث این شده باشند. ولی ای کاش این مراسمها که رنگ و بویی از فرهنگ ما دارند دوباره احیا شود.

با اتمام مراسم حنابندان، راهنمای تور ما را برای بازگشت به کرمان صدا زد، با وجود اینکه دلمان آنجا بود مجبور به خداحافظی از دوستان جدیدمان شدیم. بعد از آن همگی سوار اتوبوس شدیم و به سمت کرمان حرکت کردیم.

به نظر من همیشه مهربانی های بی مانند روستاییان حس نوع دوستی را در آدمی زنده می‌کند و شاید بهترین راه برای مرور واقعیت زندگی این باشد که گاهی از پیله خود بیرون بیاییم و به دیدن آنها برویم تا زندگی کردن را از نو بیاموزیم، منظورم از زندگی کردن همین با هم بودن‌ها، همدلی‌ها، محبت‌های بی چشم داشت است که در تک تک رفتار‌های آنها موج می‌زند.

و چقدر خوب که با رفتنمان به روستاها به آنها بگوییم که چه زندگی آرام و زیبایی دارند و با دیدن ظواهر شهری دست به مهاجرت‌های بیهوده نزنند وقدردان گنج های پنهان خود باشند.

در آخر ازمردم محلی، فرمانداری فهرج، آژانس کبوتران حرم کرمان، انجمن راهنمایان کرمان و همه‌ی کسانی که در برپایی این جشنواره همکاری کرده اند کمال تشکر را دارم و امیدوارم این مراسمها برای معرفی مناطق گردشگری استان مثمر ثمر واقع شود.

 

 

 

لینک کوتاه مطلب : https://kermaneno.ir/?p=7270
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.