پرندگان همه خیساند
و گفتگویی از پریدن نیست
در سرزمین ما
پرندگان همه خیساند
در سرزمینی که عشق کاغذیاست
انتظار معجزه را بعید میدانم…
ما در کشوری زندگی میکنیم که رنگ سفید پرچمش نشان از صلح و آزادیست. صلح و آزادی کلمات مقدسی هستند که با رشادتهای مردان و زنان ایرانزمین در طول تاریخ پدیدآمده و تا ابد جاودان خواهند ماند.
راه رسیدن به آزادگی و لذت چشیدنِ طعم شیرین آن، ایمان به یک حقیقت واحد و بندگی تام و تمام حضرت ابدیت است. این روند، دستاوردها و نتایج زیبا و درخشانی را برای انسان به ارمغان میآورد تا از یک سو به خواستهها و اهدافش بهسادگی دست یابد و از سوی دیگر زندگی، فرصتها، شرایط، اتفاقات و در یککلام جهان درون و برون خود را آنگونه که دوست دارد از نو بسازد و پرورش دهد.
انسان آزاده معمولاً شیفتهٔ حقیقت است نه تشنهٔ شهرت و قدرت. او میکوشد آنچه را که جایز و پسندیده است انجام دهد و تحت سلطهٔ هیچ قدرتی نباشد. هیچ نیرویی بهغیراز خداوند قادر نیست تا او را از اهدافش باز دارد به همین جهت میکوشد تا هم خود را رشد و بهبود دهد و هم با کمک نمودن به سایر انسانها؛ جهان را به مکان لذتبخشتری برای زیستن تبدیل کند. پس «آزاد بودن» و اینکه «آزادی چیست» در چنین شرایطی به دست میآید.
انسان آزاده میداند که نباید خارج از هر بندی، اندیشه و فارغ از هر قیدی، رفتار کند؛ چراکه بهدرستی به درک این حقیقت رسیده که در عین آزادی و آزادگی، موجودی مقید است. او تابع زمان، مکان، شرایط، رخدادها و افکاری است که آن اندیشهها در برخی از موارد قابلنقض و نقد و در میان سلیقهها متفاوت اما قابلاحترام هستند به شرطی که با منطق و عقل همراه باشد.
کتاب «میلههای شب» دومین اثر انفرادی شخصی من پس از رمان «چشمهایم برای ترنج» و پنجمین کتاب مشترک است که ایده آن سه سال پیش یعنی حدود اواخر سال ۱۴۰۱ ذهنم را مشغول کرد. در آن زمان چندخطی درباره آن نوشتم اما نتوانست مرا راضی کند و بر آن شدم تا نوشتههایم را در سال ۱۴۰۲ کامل و به نگاه و نظر علاقهمندان و مشتاقان عشق و آزادی تقدیم کنم.
این داستان نقلقولی است از زبان کسی که سالها در گوشهای نشسته و ناخواسته، شاهد دیدن لحظاتی بوده که هر بار آرزو کرده که ایکاش چشمهایش برای همیشه بسته میماند و شاهد چنین روزها و ساعات تلخی نبود. قصد ندارم به محتوای آنچه که در کتاب «میلههای شب» روایت شده بپردازم چرا که ارزش و قضاوت آن به بینش، نظر، دیدگاه و برداشت خواننده است؛ اما این روایت، برداشتی آزاد و بدون هرگونه قضاوت و با احترام به قانون است. قانونی که میتواند در دیدگاه عام درست و یا نادرست باشد و آن را قبول داشته باشند یا رد کنند. درهرحال انسان آزاد است و مختار.
این کتاب سرانجام و پس از ممیزیهای فراوان در اواخر سال ۱۴۰۳ توسط انتشارات رسولی در ۵۲ صفحه چاپ و منتشر و با افتخار در نمایشگاه بینالمللی تهران در اردیبهشت ۱۴۰۴ ارائه و به واسطه موضوع خاص آن مورد استقبال قرار گرفت.
از تمامی دوستان و عزیزانی که مرا در این راه همراهی کردند سپاسگزارم. انجام این مسئولیت مهم میسر نبود جز لطف و نگاه حضرت حق، راهنماییها و همفکریهای دوست فرهیختهام حسن رسولی در «انتشارات رسولی» و همکاران گرانقدرم در «کانون نویسندگان چکامه کریمان».
به احترام تمامی آزادیخواهان، پهلوانان و شهدای این سرزمین، بر خاکِ پاکِ آریایی وطنم، بوسه میزنم.
در بخشی از این کتاب میخوانیم؛
کویر، سرزمین سکوت و راز، جایی است که زمین و آسمان در آغوش هم شعری بیپایان از زیبایی و سادگی را میسرایند. در این دنیای بینهایت، شنهای نرم و طلایی زیر پاهایتان میرقصند و در آفتاب سوزان، گویی هر دانه شن داستانی از تاریخ را در دل خود نهفته دارد.
اینجا هوا داغ و سوزان است، اما در دل شب، نسیم ملایمی بهآرامی بر چهره میوزد و ستارههای شیطان و بازیگوش همچون الماسهایی درخشان بر آسمان تاریک میدرخشند. نور ماه، بر تپههای شنی میتابد و سایههای بلند و رازآلودی به وجود میآورد که گویی روح کویر را به تصویر میکشد.
در این سکوت مطلق، صدای باد به گوش میرسد که همچون نغمهای دلنشین، در میان تپههای شنی میپیچد و رازهای پنهان زمین را فاش میکند. گاهی در دوردست، سایههایی از شتران و کاروانها به یادگار میماند که روزگاری در این سرزمین سفر میکردهاند.
کویر، مکانی است برای تفکر و تعامل؛ جایی که میتوان در آغوش آن، به عمق وجود خویش سفر کرد و در دل سکوتش، آرامش را جستجو نمود. کویر زیباست اما باید عاشقش باشی.