روایت تعدادی از معلمان استان از دغدغههای تمام نشدنی آموزش و پرورش.
خبرنگار: نجمه سعیدی
یادتان هست روز اول مدرسه، فرق نمی کند چند ساله باشی، یادت می آید، حال و هوای روز اول را، قرار بود چند ساعت پیش یک غریبه باشی، تازه او چیزهایی را به تو یاد بدهد که بچه های بزرگتر از تو گفته اند، خیلی سخت هستند.
می نشینی روی صندلی کلاس، همه چیزسخت می گذرد، صندلی سفت است، هنوز نیامده دست شویی داری، مزه تلخی ته گلویت حس می کنی ، چشمانت می سوزند و برای گریه کردن تنها منتظر یک تلنگری، اما همه این ترس ها، با وجود گرم معلمی آب و تبدیل به خاطره می شود.
معلمانی که روح بچه ها را می سازند و در خیلی از دقایق در کلاس درس، تنها کسی را که فراموش می کنند ،خودشان است، معلم هایی که با تب دانش آموز بیمار و با لبخندش زنده می شوند.
به مناسبت بزرگداشت این طلایه داران درس و مدرسه با چند معلم هم صحبت شدیم تا یک خاطره از سال های تدریس خود، برایمان بگویند و هم بگویند که مشکل ترین کار یک معلم چیست؟
حامد حسینخانی استاد دانشگاه باهنر کرمان
در کلاس ادبیات عمومی دانشگاه بودم و متنی را درس می دادم و به یک کلمه به نام خر مهره رسیدم، همان موقع به دانشجوها پیشوند و پسوند را توضیح دادم و گفتم خر به معنی بزرگ و زیاد است و معمولا کثرت یا زیادی را نشان می دهد.
به همین جهت با کلماتی ترکیب می شود مثل خرچنگ که به معنای چنگ بزرگ است یا خرگوش که به معنای گوش بزرگ است یا حتی خرسنگ که به معنای سنگ سنگین است و همینطور که داشتم مثال های متفاوتی می زدم یکی از دانشجو ها بلند شد گفت: استاد بسه دیگر ما خَرفهم شدیم.
به نظر من سخت ترین کار یک معلم این است که توانایی شناخت روحیه و ذهن انسان ها را داشته باشد، به دست آوردن این شناخت و آگاهی کار بسیار سختی است و معلمان معمولا یا در این حوزه ضعیف هستند و یا اصلا به آن اعتقادی ندارند وقتی یک معلم برای جمع آموزش می دهد باید یک تعادل بین دانش آموزان برقرار کند تا همه ی دانش آموزان از آن بهره بگیرند.
مطهره نامجو معلم مقطع دبیرستان
یک سال در یکی از دبیرستان های حاشیه شهر درس می دادم و دانش آموزی که هر موقع که از او درس می پرسیدم همه سوالات را کامل جواب می داد اما امتحان کتبی همیشه نمره خیلی پایین می گرفت، من مانده بودم که مشکل این دانش آموز چیست، یک بار در دفتر مطرح کردم.
فهمیدم این مشکل بقیه معلم ها هم هست، که نمره امتحانات کتبی او ضعیف، ولی شفاهی ها همیشه کامل است، با خودمان تحلیل کردیم چون وضعیت مالی این دانش آموز خوب نیست، احتمالا وضعیت روحی خوبی نداشته و در امتحانات کتبی را به خاطر استرس نمره بدی می گیرد.
تا رسید به امتحانات پایان سال، یک روز من مراقب بودم و کنار میزی که بچه ها قرار بود برگه هایشان را آنجا بگذارند، نشسته بودم، یک دفعه همین دختر آمد و برگه اش را را گذاشت، همین طور اتفاقی به برگه نگاه کردم و دیدم بالای برگه اسم خودش را ننوشته، پشت سرش یکی دیگر از بچه ها برگه اش را گذاشت و دیدم اسم آن دختر روی برگه دوستش است.
بعد امتحان با مدیر بررسی کردیم و فهمیدیم که این دختر در امتحانات کتبی اسم یکی از دانش آموزان دیگر را که در آن درس ضعیف بوده، می نویسد و به ازای این کار پول می گیرد.
نامجو در مورد مشکل ترین کار یک معلم می گوید: دشوار ترین کار یک معلم ارتباط گرفتن با دانش آموزان متفاوت است و اینکه بتوانی عدالت را بین آن ها اجرا کنی، من در کلاسی معلم بودم که خواهرم، خواهر شوهرم، دختر عمه شوهر و دختر خاله خودم، شاگردان من بودند باید جوری رفتار می کردم که کسی فکر نکند عدالت را زیر پا گذاشته و از طرفی هم با همه ارتباط خوبی داشته باشم و این خیلی سخت است.
مریم سعیدی معلم مقطع راهنمایی
من در روستای سعدی معلم بودم، چون من از کرمان آمده و تنها بودم، مادرهای دانش آموزان خیلی محبت می کردند ، یک روز بعد از مدرسه یکی از مادرها، دم مدرسه آمد و اصرار کرد که نهار را خانه آنها بروم، نتوانستم راضی اش کنم که نروم و با یکی دیگر از همکاران که هم خانه بودم به خانه آنها رفتیم.
مادر دانش آموز بعد از نهار یک سبد بزرگ انگور را شست و جلوی ما گذاشت، من چند حبه انگور خوردم، همکارم هم همین طور، اما مادر دانش آموزان شروع کرد به قسم خوردن که تو را به خدا بخورید، تعارف نکنید، اگر نخورید مجبوریم انگورها را به گاومان بدهیم.
سعیدی در مورد مشکل ترین قسمت کار معلمی می گوید: به نظر من سخت ترین کار یک معلم این است که مشکلات روحی دانش آموزان را ببیند، و نتواند کاری کند، دانش آموزانی هستند که به دلیل مشکلات خانوادگی وضعیت خیلی بدی دارند و معلم ها خیلی زود مشکلات روانی دانش آموزان را تشخیص می دهد در حال حاضر هم به دلیل مشکلاتی که در خانواده ها وجود دارد این موضوع خیلی زیاد شده است و دانش آموزان دیگر نشاط سابق را ندارند.
مهدی مجد معلم مقطع دبیرستان
من سال اولی که تدریس می کردم معلم عنبرآباد شده بودم و تاریخ درس می دادم، یک روز در درس ما، اسم تاریخ هرودوت بود، یک دفعه یکی از بچه ها دستش را بالا گرفت و گفت: آقا تاریخ هرودوت چند بخش دارد، من حیران شده بودم، نه جواب را می دانستم و نه آن موقع اینترنتی بود که سریع سرچ کنی و بگویی.
همین طور چند دقیقه ای نگاهش کردم و کلی خجالت کشیدم ولی یک دفعه همین طور الکی برای اینکه جلوی بچه ها کم نیاورم، گفتم سه بخش . به نظر من سخت ترین لحظات یک معلم وقتی است که مشکل دانشآموز خود را ببینی ولی خودت آنقدر مشکل مالی داشته باشی که نتوانی به دانش آموز کمک کنی.
فاطمه خوش صفا معلم مقطع دبیرستان
ابتدای استخدام من سال 68 ، که از آموزش و پرورش لرستان با من تماس گرفتند که برم، بچه ام تازه 40 روزه بود و در عنبر آباد با شوهرم زندگی می کردیم.
دایم می ترسیدم که محل خدمتم از شهر تولدم، بروجرد خیلی دور باشد،اما فاصله کمی داشت و فقط 25 کیلومتر با بروجرد فاصله داشت، وقتی ابلاغم را گرفتم و به مدرسه رفتم فهمیدم قرار است 5 درس مختلف را تدریس کنم ، در حالی که رشته من اقتصاد بود و از 4 درس دیگر چیزی نمی دانستم، خیلی سخت بود شب قبل، درس ها را می خواندم که فردا بلد باشم و تدریس کنم.
دانش آموزان معمولا معلم ها را به نام درسشان صدا می زنند مثلا می گویند معلم ریاضی ولی نمی دانستند به من چه بگویند.خوش صفا می گوید:سخت ترین کار یک معلم این است که بتوانی هر چیزی را که بلد هستی به دانش آموزت یاد بدهد.
فاطمه سعادت نصری معلم مقطع دبستان
من یک سال در یکی از شهرستان های جنوبی معلم بودم،یک روز درسی که باید می دادم ویتامین ها بود،من برای بچه ها مثال زدم که در هویج ویتامین آ هست که برای چشم خوب است و به همین دلیل خرگوش در کارتن ها، هیچ وقت عینک نمی زند.
در یونجه هم ویتامین آ خیلی زیادی است، این را که گفتم، یکی از بچه های انتهای کلاس گفت: خانم ما به خر و گاومان، یونجه می دهیم، شما شهرستانیها چه چیزهایی می خورید؟
سعادت نصری در مورد دشوار ترین کار معلم می گوید: سخت ترین کار یک معلم این است که باید همیشه در حال بهتر کردن خودش باشد هم از لحاظ علمی و هم اخلاقی، باید انسان خوبی باشی تا باعث سقوط دانش آموزت نشوی.