۲۰ سال پس از فاجعه زلزله بم، که جان هزاران نفر را گرفت، احیای ارگ بم بهعنوان یک میراث جهانی نشاندهنده اهمیت حفظ هویت فرهنگی ایران است. این بازسازی نهتنها روحیه مردم بم را بازگرداند، بلکه یادآور عزم ملی و همکاریهای جهانی در نجات آثار تاریخی و فرهنگی کشور است.
به گزارش کرماننو به نقل از پیام ما، آیا در شهری و زمانی که چندین هزار نفر جانشان را از دست دادهاند؛ تخریب یک اثر تاریخی اهمیتی دارد؟ در روزها، هفتهها و ماههای اول زلزله بم هروقت همزمان با گزارش از فاجعه انسانی رخداده از وضعیت ارگ بم و اقداماتی که برای نجاتبخشی آن باید صورت میگرفت، مینوشتم. بسیاری از اطرافیان از جمله تعداد زیادی از همکاران مسخره میکردند و میگفتند: «بابا هزاران نفر مردهاند، الان کلی بچه یتیم شدهاند، چقدر آدم تو بیمارستانها هستند و چقدر بمی آواره و گرسنهاند، بعد شماها دنبال چهارتا دیوار خشتی خراب هستید؟»
حالا بعد از گذشت ۲۰ سال از آن فاجعه عظیم، دوست دارم به این سؤال آن روزهای خیلیها، از جمله همکاران سابقم، پاسخ بدهم؛ بله، تخریب ارگ بم بهعنوان یک میراث هویتی و فرهنگی ما و اثری جهانی، همزمان با مرگ هزاران عزیز اهمیت داشت و دارد و الان بعد از گذشت دو دهه از آن روزهای بسیار تلخ با قاطعیت بیشتری میتوانم بگویم آنچه امروز دوباره شهر بم را سرپا نگهداشته است و باعث میشود هنوز گردشگرانی از سراسر ایران و جهان به این شهر قدم بگذارند و صنایع مهم خودروسازی و… کنار آن پا بگیرند؛ وجود ارگ بم و احیای دوباره این اثر تاریخی جهان است.
آنچیزی که سرنوشت همه ما را به هم گره میزند و ما را ایرانی نگه می دارد؛ بدون شک هویت فرهنگی است و ارگ بم شاید یک یا چند دانه از این پازل بزرگ باشد. در طول هزاران سال در این سرزمین میلیونها انسان زندگی کردهاند که هرکدام برای نزدیکانشان عزیز بودهاند، ولی درنهایت جانشان را از دست دادهاند؛ میلیونها نفری که حتی امروز نشان و سنگ مزاری هم از آنها باقی نمانده است. اما آنچیزی که سرزمین مادری ما و ملت ما را کنار هم نگهداشته، هویت تاریخی و فرهنگی ماست؛ از جشن نوروز و یلدا گرفته تا آثار تاریخی مانند تختجمشید و ارگ بم که همگی نشانههایی از ایرانی بودن ما در خود دارند. در طول چند هزار سال ایران بلایای طبیعی، جنگها و تحولات سیاسی و دگرگونیهای بسیاری را پشت سرگذاشته، فجایع تلخی مانند حمله مغولها را به خود دیده، ولی با چنگ و دندان هویت فرهنگی خود را حفظ و حتی به حکومتهای مختلف تحمیل کرده است و همین باعث شده مانند بسیاری از سرزمینهای همسایه امروز بهدنبال اثبات تاریخ خود به دیگران نباشد.
فرو ریختن تاریخ
چند ساعت بعد از زلزله وقتی به انتهای شهر بم و رو به روی ارگ رسیدم، با سازهای مواجه شدم که حتی دیوارهای اطراف آن هم سرپا نمانده بودند و هیچ اثری از در ورودی دیده نمیشد. برای ورود به سازه باید پا روی شیب فروریخته دیوار میگذاشتید و با هر قدم آنچه از روی دیوار میدیدید، شهری فرو ریخته بود که تنها بخشی از عمارت حاکمنشینش سالم باقی مانده بود. خانهها، کوچهها و بازار و محلههای ارگ روی سر هم خراب شده بودند و شما برای رسیدن به حاکمنشین باید روی خروارها دیوار خشتی سست راه میرفتید.
ارگ بم، قلب و روح شهر بود که در کنار پیکر آن، که از مردم شهر تشکیل شده بود، به کما رفته بود و برای احیای آن باید تیمی از بهترین متخصصان تشکیل میشد و نکته مهم در نجاتبخشی آن هم همین بود؛ استفاده از تجربه و همکاری جهانی با کمک یونسکو. برای احیا بم تیم مدیریت احیا آن که مسئولیتش را اسکندر مختاری برعهده داشت و کارشناس برجسته ایرانیاش مرحوم شهریار عدل بود -که باوجود اینکه ساکن پاریس بود، به بم آمد و ماهها در چادر زندگی کرد-، از کمک کارشناسانی از آلمان، فرانسه، ژاپن، ایتالیا و… استفاده کردند و همین شد که خیلی زود زخمهایش التیام یافت و باز ارگ، روی پای خود استوار شد.
یادم میآید حدود یک ماه بعد از زلزله مرگبار بم برای احیای ارگ، کنفرانسی جهانی در میان آوارهای شهر و در نزدیکی ارگ با حضور بزرگترین متخصصان مرمت و کارشناسان سازههای خشتی برگزار و پروژه به یک برنامه جهانی بدل شد. یکی از کارشناسانی که در آن روزها به ایران آمد، از بزرگترین متخصصان سازههای خشتی و اهل اسکاتلند بود که با گاز زدن بخشی از خشتها نظرش را درباره کیفیت آنها بیان میکرد. او در بازدیدی که از ویرانههای ارگ داشت، گفت بازسازی ارگ کار ایران بهتنهایی نیست و عزم جهانی میخواهد و همین همکاری بینالمللی هم باعث شد ارگ بم دوباره جان گرفت. البته نکته مهم دیگری هم که در مدیریت احیای ارگ بم وجود داشت، جلب مشارکت و حمایت مردم و حتی جمعآوری کمکهای مالی مردمی برای بازسازی این سازه عظیم بود؛ اتفاقی که تا پیش از این رخ نداده بود و تجربهای بسیار مثبت را رقم زد.
خواب مردگان
نجاتبخشی ارگ بم و ثبت جهانی آن در فهرست میراث جهانی یونسکو حالا بعد از دو دهه از روزهای وحشتناک زلزله میتواند الگوی بسیاری خوبی برای بازسازی بسیاری از بخشهای ویرانشده کشور باشد؛ از دشتهای فرونشسته گرفته تا رودها و دریاچههایی که همچون ارومیه بهسختی نفس میکشند و البته آثار تاریخی بسیاری که زخمهای عمیقی از بیتوجهی و تخریب را روی پیکره خود میبینند. احیای محیطزیست، فرهنگ، تاریخ، اقتصاد و… ایران با وضعیت مدیریت کنونی به هیچ نقطهای نمیرسد؛ چیزی که لازم است تغییر مسیر حکمرانی، استفاده از تجربه جهانی و جلب مشارکت مردمی است.
۲۱ سال از روزهای آخرالزمانی بم میگذرد و من هنوز خاطرات وحشتناک آن دوران را با خود بههمراه دارم و گاه و بیگاه خواب آن مردگان را میبینم؛ دختر جوان دمبختی که مادرش جسدش را سفیدپوش کرده بود و برایش کل میکشید و جنازه دو کودکی که پدر سرهایشان را از زیر خروارها خاک بیرون کشیده بود و موهایشان را نوازش میکرد. باوجود انبوه دردهای بیپایان بم، بعد از گذشت سالها خوشحالم که زندگی با همه این زخمهای عمیق زلزله دوباره به شهر بم برگشته و شهر دوباره در کنار ارگ تاریخی آن جان گرفته است.