گفتگو با سید جواد موسوی درباره ۵۵ داستان کوتاه سینمایی
حدیث کریمیفر- سید جواد موسوی متولد زاهدان از نویسندگان و فیلم سازان باتجربهای ست که کمتر در محافل سینمایی و… حضور پیدا می کند. هم چنین اهل اینترنت و شبکه های مجازی نیست ! شاید بر این باور است که هنر در خلوت خلق می شود.
نشر فرهنگ عامه به تازگی کتابی از این نویسنده را با نام «زامپانو وارد میشود » که شامل ۵۵ داستان کوتاه سینمایی است ؛ چاپ و منتشر کرده است مراسم رونمایی این کتاب هفته گذشته با حضور جمعی از اهالی فرهنگ ، هنر و رسانه در کتاب فروشی شهر فرهنک برگزار شد. با سید جواد موسوی در یک عصر بهاری درباره ی کتاب «زامپانو وارد می شود »صمیمانه گفتگو کردیم.
این کتاب که شامل داستان های کوتاه سینمایی است با چه هدفی شکل گرفت؟
من سال هاست که تدریس می کنم. در این سال ها یکی از مشکلات اساسی علاقه مند نبودن هنرجوهای سینما به ادبیات است. و این که نمی دانند ادبیات با سینما ارتباط بسیار عمیقی دارد! ببینید تکنیک فیلم نامه نویسی را در دو جلسه می شود یاد گرفت اما داستان ها چگونه خلق می شوند؟
سرانه مطالعه با هجوم شبکه های مجازی خاصه در نسل جوان کم شده است ! اما دوستان جوانی که می خواهند پا به دنیای سینما بگذارند باید مطالعه کنند… فکر می کنم این کتاب می تواند راهگشا باشد . داستان ها و شخصیت های این کتاب طوری نوشته شده که جا برای تحقیق و تفحص زیاد است و می توانید به مطالب جدیدتر و تازه تر برسید. البته قرار نیست با این کتاب دنیا را تکان دهیم یا سیستم دوستانی که به مطالعه علاقه ندارند راعوض کنیم…
ضمن این که این کتاب از علاقه شخصی خودم به ادبیات ،سینما وناگفته های تاریخ سینمای ایران نشآت می گیرد. ما یک سری چیزها از دختر لر (نخستین بازیگر زن تاریخ سینما که کرمانی بود) و سایر شخصیت های سینمایی می دانیم … اما آیا می دانیم وقتی کارگردان جیمز باند وارد ایران (گلشهر اصفهان ) شد چه اتفاقی افتاد… یا مثلا تنها مصاحبه و مستند با فروغ فرخزاد توسط برتولوچی بوده! و یا اینکه فخرالزمان جبار پور چگونه برای فیلم شیرین و فرهاد انتخاب شد وهمه ی این اتفاقات بعد ها زمینه ای شد برای نوشتن این کتاب.
در کل همه ی کسانی که فیلم ساختند و با سینما ارتباط دارند در جلد اول این کتاب هستند.
پس جلد دوم این کتاب هم در راه هست؟
بله جلد دوم هم با همین رویکرد تلفیق داستان و سینما ،واقعیت و خیال به زودی چاپ می شود.ضمن این که در این دو کتاب تنها به شخصیت های سینمایی نپرداختم!بلکه سرگذشت سینماهایی چون سینما زاهدان که (تنها سرگرمی ما بود)شخصی آن را به یک بیلیارد باز پاکستانی باخت… یا ماجرای آتش زدن سینما کاپری رفسنجان که امروز آن سینما جایش را به انباری داده است… یا وقتی کیمیایی برای فیلم بلوچ به همراه بهروز وثوق به زاهدان می آید یادم هست جمعیت زیادی پشت مسافرخانه بودند برای دیدن بهروز وثوق… تعدادی از داستان ها بر اساس تجربیات و تحقیقات میدانی من هستند.
«زامپانو وارد می شود» برای علاقه مندان سینما نام آشنایی است!درباره ی نام کتاب توضیح دهید؟
«زامپانو وارد می شود» دیالوگ معروف فیلم جاده اثر فلینی است. شخصیت اصلی فیلم در جاده بارها می گوید زامپانو وارد می شود… گاهی یک ایده باعث صدایی در کله ام می شود و بعد از آن اثری خلق می شود. مطالعه مجله ها و دیدن فیلم های قدیمی در خلق یک اثر کمک زیادی می کند.
بعد ازچاپ کتاب اول شما در سال ۸۵ که با استقبال خوبی مواجه شد وقفه ای طولانی ایجاد شد علت این زمان ده ساله در چیست؟
به طور کلی نوشتن و چاپ کتاب کار فرسایشی است.« خون آشام گزارش تکان دهنده ی یک مرد مرده »اولین کتاب من بود که ماجرای واقعی و تراژیک یک خون آشام در سیستان بود.
البته یک رمان دیگر داشتم به نام «روزی که شون پن به ایران آمد». این بازیگر معروف در سال ۸۴به ایران آمد تا از جریان ریاست جمهوری گزارش تهیه کند. این رمان هنوز چاپ نشده است…
شما که کار سینما و داستان را توامان انجام می دهید از کدام یک لذت بیشتری می برید؟
بسیاری از عکاسان می گویند ریشه سینما عکاسی است! اما به نظرمن داستان و ادبیات ریشه ی سینماست. از زمانی که اولین فیلم داستانی سینما(سرقت بزرگ قطار اثر پورتر) ساخته شد سینما راهش راجدا کرد. فیلم های قبل از آن مثل خروج کارگران از کارخانه و…تنها بر اساس زندگی واقعی ساخته شدند. اما از زمان سرقت بزرگ قطار داستان و قصه وارد سینما شد. بنابراین دل مشغولی من هم ادبیات و هم سینماست چرا که من این دو را از هم جدا نمی دانم.
چه کسانی در چاپ کتاب همراه شما بودند؟
حسین سبزه صادقی از اولین دوستان من در اولین روزهایی که به کرمان آمدم؛ بود. وقتی شنیدم حسین نشر فرهنگ عامه راه اندازی کرده سراغش رفتم و با همکاری او هم این کتاب چاپ شد و هم مجوز چاپ دو کتاب دیگر گرفته شد.از شاهد شفیعی که اگر رفاقتش نبود شاید این کتاب چاپ نمی شد. و از همراه و همسرم افسانه سیفی و… سپاس گزاری می کنم.
از چه زمانی به سینما علاقه پیدا کردید؟
خانه ی ما کنار سینما بود و تابستان که در حیاط می خوابیدیم در سالن سینمایی وقتی فیلم نمایش میدادند ما فقط صدای فیلم مثل شلیک ها ، مشتها و کتک خوردن ها را می شنیدیم… این نگاه کردن به ستاره ها و شنیدن صدای فیلم خیال ما را به پرواز میآورد. واقعا سینما برای ما شگفت انگیز بود . من با این که خانواده ی مذهبی داشتم که مخالف سینما بودند هیچ گاه سینما را رها نکردم.چون می خواستم دنبال رویاهایم بروم امروز هم به جوان تر ها می گویم عمر ما کوه تا است در این فرصت کم دنبال رویا هایتان بروید.
نظرات بسته شده است.