امروز، ما یکی از عزیزان تاثیرگذار شهرستان بم را از دست دادیم و او راهی سرای جاویدان شد ، آقای یعقوب دریجانی مردی که محبوب قلوب گروه عظیمی از افراد حول محورش بود. وظیفه ما در چنین شرایطی این است که با خود بیندیشیم که چرا افراد معدودی چون او به چنین جایگاهی می رسند؟ چرا افرادی دارای قدرت فراوان و ثروت فراوان در آرزوی محبوبیت و تسلط بر قلوب انسان ها هستند و از این مهم باز میمانند اما افرادی همچون آن فقید درگذشته، حاج آقایعقوب دریجانی بدون قدرت فراوان و یا ثروت فراوان در تسخیر قلوب اطرافیان و مردم شهرش و در خارج از آن تا جایی که وی را میشناختند موفق بوده است؟
امروز پاسخ به این سوال از واجبات است که باید نسلهای جوان تر بدان بیاندیشند. پاسخی که من نه تنها به عنوان خواهرزاده وی بلکه به عنوان فردی که از نزدیک با وی مراوده داشتم و در سلوکات رفتاری وی اندیشه می کردم، این است که وی براستی ترجمان این شعر عارف بزرگ حافظ شیرازی است که می فرمایند:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
وی اصل را بر دوست داشتن مردم قرار داده بود و این دوست داشتن وی را وادار میکرد که در مقابل سختی ها و مشکلات اطرافیانش بیتفاوت نباشد. اما وی در برطرف کردن سختیها و مشکلات اطرافیان خود، خوشحالی درونی را بر جمع آوری ثروت از این طریق ترجیح میداد و منزل وی همواره برای بیان مشکلات افراد و چاره جویی برای این مشکلات گشوده بود. وی ساعتهای فراوانی با افراد از هر طبقه و رسته می نشست و به مشکلات آنها گوش جان می سپرد و سعی در حل این مشکلات داشت و این یکی از رموز موفقیت آن بزرگ مرد است.
اما خصلتی بسیار بزرگ که آن فقید داشت این بود که انسان ها را فارغ از سن و طبقه آنها دوست داشت، وی به یک کودک چنان احترام می گذاشت و او را بزرگ می داشت که تصور می نمودی فردی هم سن خود ایشان در نزدش نشسته است و مرد و زن فقیر و مرد و زن ثروتمند در بیان مشکلات و شنیدن آن و چاره جویی برای آن مسئله برابر بودند.
وی همچنین فردی خدا ترس و باتقوی بود که همیشه سعی میکرد رفتار بزرگان را سرمشق خود قرار دهد و در بیان ویژگی های انسانهای بزرگ مشتاق بود .
در نهایت نقش همسر وی را نباید نادیده انگاشت که با حسن خلق زمینه را برای خدمات آن فقید به مردم، فراهم می نمود.