یادداشتی از علیرضا دوراندیش
نهنگی هم بر آرد سر، خورد آن آب دریا را چنان دریای بی پایان شود بی آب چون هامون!
این روزها حکایتِ تالابِ مُحتضرِ جازموریان نَقل محافل کرمانیهای شمال و جنوب شده است.
هر کسی از “ظن خود” و با چشمهای خودش به این “زنده جانِ رو به مرگ” می نگرد! یکی پویش (کمپین) شبکه های اجتماعی به راه می اندازد، یکی زنجیره ی انسانی ترتیب می دهد.
یکی سراپای نشریه اش را “جازی” میکند، و خیلی ها مثل شهروندانِ حیرت زدهی رودبارزمین، از منوجان تا کلات گنج و رودبار گرفته تا کهنوج و فاریاب، انتظار می کشند که ببینند بالاخره چه بر سر این سرزمین افسانه ای خواهد آمد.
با این وجود، به نظر می رسد به جای نگاهی عاطفی و سطحی به موضوع، ماجرای تصمیم به قطع صفارود و خشکانیدنِ هلیل باید از نظر فنی مورد ملاحظه قرار گیرد و سپس از منظری منطقی بررسی شود که قطع همیشگی این رودخانه و آب بستن بر جنوب چه منافع و چه زیان هایی در پی خواهد داشت.
از طرفی لازم است تا هم اهل فن، از متخصصین حوزه ی محیط زیست گرفته تا آبخیزداری و کشاورزی، و هم متولیان امر و مدیران و سیاستگذاران دولتی واضح و شفاف و از طریق رسانه های جمعی در این مورد اطلاع رسانی کنند.
تا این اتفاق نیفتد ما همچنان شاهد سیلانی از ابهام و نگرانی هستیم و بنابراین چاره ای نداریم جز اینکه با این موج نگرانی همراهی کنیم و حق را به همه ی این پویشگرانِ دل نگران بدهیم. از طرفی سکوت دولتمردان، اعم از استاندار کرمان، فرمانداران پنج شهرستان جنوبی، و حتی استانداران سیستان و بلوچستان و …. هرمزگان ـــ اگر خبر دارند ـــ بر این نگرانی دامن می زند و تا وقتی متخصصین امر و دولتمردان پای در گود ننهاده و شفاف همه چیز را به مردم نگویند، این نگرانی بطور عام وجود دارد و چه بسا عمیق تر هم خواهد شد.
روایت این است که سیاست گذاران تصمیم گرفته اند تا سرشاخه های صفارود را بر هلیل ببندند، با این توجیه که….
شهر کرمان و بخش هایی از شمال استان را ـــ که با بحران کم آبی مواجه اند ـــ سیراب کنند. این تصمیم فاجعه آمیز، اگر صحت داشته باشد، به این میماند که برای درست کردن “ابرو” بزنند و “چشمی” را کور کنند. جازموریان همین الان هم دارد نفس های آخر خودش را می کشد، و از همان هنگام که سد جیرفت را بر روی هلیل بستند شمارش معکوس برای مرگ این تالاب گرانبها آغاز شد و تصمیم اخیر در واقع تیر خلاصی خواهد بود تا مرگ قطعی جازموریان را کمی جلوتر بیندازد.
چنانکه پیشتر هم گفته شد، بهتر بود این تصمیم با مطالعه علمی و دقیق و با پیش بینی منافع و زیان های طرح اتخاذ می شد. لازم است متولیان امر در دو ستون جداگانه این منافع و مضرات را روی کاغذ بیاورند و سپس ببینند کدام کفه سنگین تر است و بعد همان کار را انجام دهند. جهت استحضار شهروندان و مدیرانِ “مهر سکوت بر دهان زده” چند مورد از زیان های فاجعه آمیز ـــ تاکید میشود فاجعه آمیز ـــ نه تنها برای جنوب استان و منطقه، بلکه برای بخش بزرگی از کشور فهرست می شوند:
-هم اکنون بخش زیادی از جمعیت جازموریان، به دلیل خشکی مزمن و مفرط تالاب، دام و احشام خودشان را فروخته و یا رها کرده و به مناطق دیگر کشور مهاجرت کرده اند و به این ترتیب هم اقتصاد منطقه از نفس افتاده و هم سیل مهاجرت برای شهرها و استانهای همجوار مشکلاتی پدید آورده است.
-جمعیتی که به هر دلیلی در منطقه باقی مانده اند، از این به بعد چاره ای نخواهند داشت جز اینکه از طریق شرارت و ترانزیت مواد مخدر امرار معاش کنند. فضای خشک و “همه طرف جاده” ی جازموریان به بهشت قاچاقچیان تبدیل خواهد شد.
-سرزمینی که مساحت تقریبی آن هشتاد کیلومتر مربع است، در صورتی که کاملا خشک شود، و با ملاحظه ی جنس خاکی که دارد، بطور بالقوه می تواند به منبعِ عظیمی از ریگ و نمک و ریزگرد تبدیل شود که “دود” آن به چشم همه ی هم وطنان خواهد رفت و در طوفان ها و بادهای فصلی، همه ی مناطق کشور، به ویژه مناطق همجوار را تحت الشعاع قرار خواهد داد. احتمالا با خشک شدن کامل تالاب، فاجعه ای زیست محیطی، نابودی اکوسیستم و حیات گیاهی و جانوری، شیوع بیماری های مختلف انسانی، اختلافات قومی و قبیله ای بر سر کمبود آب، گرمای شدیدتر هوا و نظایر آن در راه خواهند بود.
به قول مولوی:
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را”
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحر فرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون”