در سوگ فرزانگی

یادداشتی از منصور علیمرادی نویسنده و شاعر.

در این ایام که درگیرِ گذرانِ گرانباری «کرونا» هستم، دو تنِ دیگر از دوستان فرزانه ام به همین بلای نابهنگام رفته اند و به گفته ی پیر بیهق:” البته که ما را هم بر اثر ایشان بباید رفت.” دو بی قرین و بی جایگزین: «مصطفی آزادی» و «حمید شهریاری.» و من به جای نوشتن داستان، در این روزهای کرونایی، روایتگر و مرثیه نویس مرگ دوستان اهل تشخیص و تدبر و رو به زوالم.

مصطفی آزادی مردی بود به قول بیهقی: «کافی و دریافته.» مردی اهل گفت و لُفت، اهل مجالست و موانست. اهل سفره، صاحب رفاقت و نجابت و شرافت.
به لفظ جنوبی ها سیرصحبتش نمی شدی از بس که شیرین و دلنشین حرف میزد.

در نشست و برخاست بدیل نداشت، اهل آداب و ادب بود و من به شخصه چه چیزها که یاد نگرفتم در محضر آن خواجه، که نَقلش نُقل بود و سینه اش مخزنی بی کران از فرهنگ شفاهی.

بر دلم نماند، که روزهای آخرِ احتضار با او هرازگاهی حرف بزنم، سخت دلتنگ همسر مرحومش بود و بی نای و توان. و دفعه ی سوم که زنگ زدم تلفنش جواب نداد و فهمیدم ای داد، آن مرد لایق، برای ابد بار سفر بربست.

آن خواجه رفته بود، با آبشخور بی کرانی از دانش شفاهی و لطف در آداب همنشینی که دیگر کم پیدا می شود در این روزگار.

بسیاری از قصه های شفاهیش را ضبط کرده ام با صدای نازنین خودش، و دو سه تا از دلکش ترینِ آن داستان های شگفت را در مجموعه ی «افسانه های مردمان حوزه هلیل» آورده ام. با همان بافتار روایی خودش و نام و زندگی نامچه ای از او. کتاب “قلعه سموران” را بر اساس یکی از قصه های او نوشتم و دو سه تا از شعرهایش را هم در مجموعه ی شعر “شروگ ماه” چاپ کردم که جدای از غنای ادبی، گنجینه ای از واژه های کهن به لسان و لفظ «نودژی» اند، به عنوان گونه ای از زبان های جنوب کرمان.

قرار من و مرحوم آزادی بر این بود که نوحه های قدیمی را در محضر آن خواجه ضبط کنم و نسخه های «سَررَسی» تعزیه را هم. که کار بسیارِ من در تهران و مرگ او امان نداد و به جوانی به سرای باقی رفت، و البته که به فرمایش بیهقی: «با قضا مبالغت نرود. مرگ نشسته بود و کار خویش می کرد.»
روان شریفش شاد.

اما حمیدِ جوان، که در جوانی تاریخ مکتوب و شفاهی سرزمین ما بود.هیچ کدام از ما مدعیان «فرهنگ پژوهی» دانش او را نداشتیم. هرچند گویا ما جنوب کرمانی ها را چندان به دانش گذشته و گذشتگان نیازی نیست. مردی ساده که دریایی از دانشِ پیچیده در تاریخ و فرهنگ ما بود، زحمات روزنامه نگاریش به کنار. چاپ کتابهایش را هم ندید و ندیده هم انگاشته شد، حتی از سوی ما اهل قلم که قدمی برای او برنداشتیم و البته از فردا که با خبر است؟

چه بخواهیم و چه نخواهیم حمید و مصطفی در حافظه فرهنگ و تاریخ ما برای ابد خواهد ماند، فرداروز کوچه ها و خیابان ها به نامشان خواهند کرد و در نوشته هایشان زنده خواهند بود که به فرمایش فردوسی بزرگ: «مرا نام باید که تن مرگ راست.»

حمید یگانه بود، چنان که یگانه زیست و مرگ او، تنها مرگ یک شخص عادی نبود که: «مرگ این مرد نه کاریست خُرد.»
مخزن آنهمه اطلاعات در مورد گذشته ما بود و صد حیف که آنهمه دانش با تن و ذهن او به خاک رفت و دریغادریغ که: با قضا مبالغت نرود.

خداوند مهربان روانش را بیامرزد.

 

لینک کوتاه مطلب : https://kermaneno.ir/?p=75721
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.