احمد یوسف زاده آزاده جنگ تحمیلی و نویسنده کتاب آن بیست و سه نفر در دیدار با روحانی؛ بگو تالاب جازموریان هم خشک شد
بنام خداوند رنگین کمان/ خداوند بخشنده مهربان
سلام آقای رئیس جمهور! به کرمان ما خیلی تا خیلی خوش آمدید. به زادگاه مردانی که بر این بوم و بر بالیده اند و در تاریخ ایران بزرگی کرده اند خوش آمدید. مردان و زنانی که نامشان به فخر و فخامت از صفحات کتاب پایداری این وطن قد کشیده است. از میرزا رضا کرمانی آن مرد جگردار که با غل و زنجیری سنگین، سبکبال و قرص و قبراق نشسته وسط میدان مردانگی تاریخ ایران، تا حاج قاسم ما که نماد محبت و غیرت ایرانیان است. بزرگا مردا که نمی شود ایرانی بود و عاشقش نبود. سرداری که خوش ندارد صدای تیر و تفنگش آرامش مردم ایران را به هم بزند. چه کار می کند؟ بسیجی های جوانش و یاران محاسن سپید بادپایش را بر می دارد و جبهه جنگ را هزار کیلومتر می برد آن طرف تر که به قول شاعر:
نه پای آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان.
رئیس جمهور محترم
سرزمینی که هواپیمای شما امروز صبح در گوشه ای از آن فرود آمد، به فرموده رهبر فرزانه انقلاب منشوری است هفت رنگ و زیبا و درخشان. جایی است که معظم له سال گذشته به این حقیر فرمودند:اگر قرار باشد در دنیا جایی غیر از قم و تهران زندگی کنم، آن جا حتما کرمان خواهد بود.
مهمان بزرگوار کرمان
شما که جبهه و سنگر را از نزدیک لمس کرده اید، حتما یادتان هست سال های دور، یک شب بر صفحه تلویزیون های سیاه و سفید مردم ایران، شیری ظاهر شد خشماگین با دست های بسته، در محاصره شغالان بعث، که می غرید و فریاد می زد: مرگ بر صدام ضد اسلام. او شهید محمد شهسواری کهنوجی فرزند همین دیار بود.
و آن بیست و سه نفر را لابد می شناسید. سال گذشته همین روزها بود که رهبر ادیب و سخندان مان در حاشیه کتاب دلاوری های این گروه نوشتند: «لحظهها را با این مردان کم سال و پرهمت گذراندم. به آن بیست و سه نفر درود میفرستم.»
هفده تن از آن بیست و سه نفر از همین خاک غیرت خیز بلند شده بودند. شانزده ساله هایی که در کاخ پر زرق و برق صدام پیشنهاد فریبنده آزادی به دست او را نپذیرفتند و اسارت ۸ ساله را ترجیح دادند، مباد که در نبرد روزنامه و دوربین، صدام برنده شود.
آقایان و خانم هایی که همراه رییس جمهورمان به کرمان آمده اید! حتما شما از آتش و سمندر شعرها خوانده و حکایت ها شنیده اید، اما هرگز شنیده بودید یک شب، در عملیات شناسایی، در صدا رس دشمن، آتش در کوله پشتی پر باروت جوانی کرمانی افتاده باشد و او برای اینکه فریادش بلند نشود و عملیات لو نرود چفیه در دهان فرو برده، سمندر وار سوخته و چون شمع آب شده است؟ او شهید علی عرب بود. ققنوسی از همین خاک خاطره ساز!
آقای روحانی!
زنان نام آور کرمان زیادند، ولی به گمانم شما، کل زهرا خانوکی، فرمانده گردان نانواها را نشناسید. شنیده بود رزمنده ها به حمایت نیاز دارند، زنان محله و شهر خانوک را بسیج کرده بود به نان پزی. کاروان اهدایی مرحوم شیخ محمد هاشمیان که می رسید به مقر لشکر در اهواز، نان های هیزم پز کل زهرا و نیروهای گردانش، میان رزمندگان مشتری فراوان داشت. همین که در توانش بود. خریدار این مدلی یوسف کنعان دیده بودید؟
جناب رییس جمهور!
اینجا استان کرمان است. خاستگاه لشکر سلیمان ثارالله.
سرزمین زندان کشیده های طاغوت. آیت الله هاشمی رفسنجانی، شهید دکتر باهنر،آیت الله موحدی کرمانی،آیت الله حجتی کرمانی، آیت الله سید یحیی جعفری عزیز که تنش به ناز طبیبان نیازمند مباد!
سرزمین جانبازان بزرگی که امروز بر این صندلی های چرخدار نشسته اند و اگر چرخ این کشور بر ثبات و امنیت می چرخد، دستاورد پاهای بیجان همین صنوبران صبور است که درد را خسته کرده اند. طلبکار نیستند اما اگر حضرتعالی در همین سفر دستور فرمایید اعتبار سی درصد باقیمانده مجتمع توانبخشی شان تامین بشود، با بدرقه دعای خیرشان به تهران باز خواهید گشت. دستانتان برای ساختن وطن پر توان. ایامتان به کام و شهد شیرین موفقیتتان بر جام.