هوشنگ مرادی کرمانی گفت: من قصهگو شدم چون از کودکی با خیال و روایت زندگی کردم. پدربزرگم قصه میگفت و من در ذهنم آن را ادامه میدادم. حتی وقتی گاوها را سر رودخانه میچراندم، روی سنگی دراز میکشیدم، آسمان را نگاه میکردم و برای سنجاقکها قصه میگفتم.
به گزارش کرماننو، هوشنگ مرادی کرمانی، نویسنده برجسته ادبیات کودک و نوجوان، در آیین تجلیل از خود در کرمان با بیان خاطراتی از دوران کودکی و آغاز نویسندگیاش گفت: در شش دهه نویسندگی، همیشه سعی کردهام آنچه مینویسم از دل زندگی بیاید، نه از تقلید. داستانهایی مثل قصههای مجید، خمره و مهمان مامان بخشی از زندگی مردم این سرزمیناند، نه فقط تخیل نویسنده.
مرادیکرمانی با اشاره به مهاجرت خود به تهران و تب مهاجرت امروز جوانان گفت: من هم روزی به عشق سینما به تهران آمدم، اما همیشه دلام در کرمان ماند. امیدوارم جوانانی که امروز مهاجرت میکنند، روزی برگردند، وقتی همه درختهای آلوچه سبز شده باشند.
این نویسنده پیشکسوت در ادامه با یادآوری خاطرات خود از سینما نور کرمان گفت: ما جمعهها با کارت تحصیلی به سینما نور میرفتیم. هنوز مزه اولین فیلمی که آنجا دیدم، در ذهنم مانده. سینما برای من مدرسه زندگی بود.
او درباره اقتباسهای سینمایی از آثارش نیز گفت: نویسندهای در ایران نیست که اینهمه از آثارش اقتباس شده باشد. از قصههای مجید تا خمره، هرکدام مسیر تازهای در سینما باز کردند. خوشبختم که فیلمهایی بر اساس کارهایم ساخته شد که پیام انسانی داستانها را منتقل کرد.
مرادیکرمانی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به پیشنهاد سالها پیش برای تأسیس خانهای به نام او در کرمان گفت: بارها خواستم موزهای به نام من در زادگاهم ایجاد شود تا آثار و یادگارهای زندگیام آنجا نگهداری شود. حتی خانهام در تهران را با نیت فرهنگی واگذار کردم، اما آن طرح به سرانجام نرسید. امیدوارم مسئولان کرمان کاری کنند تا روزی خانهای به نام من در شهرم وجود داشته باشد؛ چون میراث فرهنگی، فقط اشیاء نیست، بلکه خاطره انسانهاست.
او درباره نگاهش به ماندگاری آثار گفت: نوشتن فقط کلمهچینی نیست؛ باید صادق بود. اگر اثری از دل بیاید، ماندگار میشود. شاید به همین دلیل است که هنوز بعد از شصت سال، مردم با قصههای من زندگی میکنند.
در پایان، مرادیکرمانی با قدردانی از برگزارکنندگان مراسم افزود: من همیشه خودم را یک نویسنده کرمانی میدانم. خوشحالم که هنوز مردم با محبت از من یاد میکنند. اگر روزی قرار است نامی از من بماند، دوست دارم کنار نام کرمان باشد.