چندین سال پیش در مراسم تدفین فوت ناگهانی همسایهمان (بر اثر تصادف) که مردی شریف و مهربان بود شرکت کردم. وی چهار فرزند داشت و تنها پسر خانواده که از قضا فرزند اول بود در این مراسم غمبار غایب بود. همسایهها احوال پسر ۳۵ساله را میپرسیدند و همه میگفتند سفری خارج از ایران رفته و میآید… مراسم سوم و هفتم هم گذشت؛ پسر نیامد… در مراسم چهلم پسر آمد اما تکیده، لاغر، با چهرهای بهغایت رنجور… شایعهها درست از آب در اومده بود و همه میدانستند پسر زندان بوده و بهزودی باید برگردد… عصر بعد از مراسم روز چهلم پسر همچنان غیب شد…
در میان سوگواری روز چهلم دختر همسایه که از کودکی باهم بزرگ شده بودیم برایم تعریف کرد که برادرش با دوست همسفری در جادهٔ تهران به علت حمل بستههای کوچک تریاک دستگیر شده و مهمتر از همه برادرش اصلاً خبر نداشته در ماشین تریاک جاسازی شده است… هنوز دادگاه برگزار نشده و متأسفانه برادر برای فوت پدرشان شامل مرخصی نشده است. دختر همسایهمان گفت این چهل روز از فوت پدر بدتر برایشان آبروی خانواده و برادر بوده که با هزار جور پادرمیانی و پارتیبازی توانستیم برای چند ساعت در روز چهلم برایش مرخصی بگیریم… گفت وقتی برادرم در زندان بوده و فهمیده بابا ناگهانی فوت شده دوازده ساعت کامل فقط اشک ریخته و خودش را زده… دختر همسایهمان میگفت از رنجهایشان و من اشکام میریخت… دختر همسایه از بیگناهی و حکم برادر و نگرانی و ترس خانوادهاش میگفت و من اشکام میریخت… سالها گذشته و من میان تماشاگران نمایش “کلاه شما قاضی” اشکهایم رو پاک میکنم و با کاراکتر فرامرز همذاتپنداری… اشکام رو پاک میکنم و چهره تکیدهٔ پسر همسایه دردمندمان را میبینم و به حال کاراکتر نعمت افسوس میخورم… سپس مغزم را منظم میکنم که برای این دامهای ناخواسته، اشتباهات برگشتناپذیر و سیستم جلب رضایت شاکیها و… چه و چه… چه باید کرد؟!
نمایش پایانیافته، تجربه زیستی خودم یادم میرود و محو در تجربه زندگی کاراکترها و غرق در هدف کارگردان در انتخاب موضوعی سخت با کارکردی عمیق میشوم. محسن میرزایی کارگردان توانمند این نمایش، سالهای سال است با شجاعت شیرجه میزند در میان موضوعات سخت اجتماعی با آدمهای متفاوت در قامت بازیگر. محسن میرزایی صرفاً بازیگر انتخاب نمیکند؛ بلکه با مرور آثار قبلی وی میتوان بهجرئت گفت او خود را در قامت درمانگر میبیند و کارگردان… او بیپروا جانمایهٔ آثارش را در شکل و روایتی ساده اما تسهیلگرایانه بر موضوعاتی مهجور فرم میبخشد. مخاطب میداند تماشای آثار میرزایی کار پیچیدهای نیست و احساسات فشرده یا منقبضی نیاز ندارد؛ ساده است و جاری اما همیشه زخمی بر جان میگذارند از رویدادی اجتماعی با بنمایهای تلخ.
بگذریم؛ پوستر نمایش ” کلاه شما قاضی” مرا به یاد شیوههای اجرایی آگوستوبال Augusto Boal نویسنده، کارگردان و سیاستمدار اهل برزیل و شیوهٔ “تئاتر شورایی” و نیز “تئاتر قانونگذار” انداخت که مهمترین مرحله در کار هنری آگوستوبوآل محسوب میشود. نمایش “کلاه شما قاضی” با تم اجتماعیاش تلاشی است در جهت نشاندادن آسیبدیدگان اجتماع و فراموششدگان، و نیز نشاندادن نقش تئاتر و تأثیر آن بر جامعه و تغییرات فرهنگی و اجتماعی که میتواند داشته باشد. سؤال این است تئاتر چگونه میتواند بر اجتماع پیرامون خود تأثیرگذار باشد؟ آیا میتوان از طریق تئاتر به بهبود وضعیت آسیبدیدگان اجتماع و فراموششدگان پرداخت؟ جواب یک کلمه قاطع است ” بله”. باید گفت در این یادداشت به دنبال بیان کاستیها یا نقاط قوت متن یا بازیگری و یا سایر عناصر اثر نیستم؛ بلکه در صدد مقایسه و پردازش کوچکی در شیوه کارگردانی آن هستم.
هر نمایشی خصوصاً با نگاه فرهنگی و اجتماعی میتواند هنر تئاتر را «کاربردی» کند، و با اهدافی مانند توانمندسازی اجتماعات، بهبود روابط انسانی، ترویج روحیه تعهد و اخلاق و ارتقای کیفی زندگی مردم اجرا رود.
به طور مثال؛ تئاتر شورایی آگوستوبال مستقیماً به تفسیر سیاسی یا اجتماعی وضع موجود نمیپردازد، بلکه با فعالکردن رابطه متقابل مسئولان و شهروندان، غیرمستقیم به کنشی سیاسی اجتماعی تبدیل میشود. هدف تئاتر شورایی مشارکتدادن شهروندان در امر قانونگذاری و تغییر یا بهبود روابط اجتماعی است. سازوکار اجرایی تئاتر شورایی و قانونگذار بسیار ساده و دسترسپذیر است؛ بدین ترتیب که اجراگرانِ یک اجتماع بنا بهضرورت مسئلهای را بهصورت «تئاتر مجادله» طرح میکنند که حل آن بهنوعی نیاز به اقدام مسئولین محلی دارد. بازیگران (اجراگران) موقعیت خاص اجتماعی را بازیگری کرده و از جایی به بعد مشارکت تماشاگران دغدغهمند هم به اجرا اضافه میشود و نمایش مشارکتی با قضاوت جمعی به پایان میرسد… از قضا شبی که ما برا
ی تماشای نمایش “کلاه شما قاضی” رفته بودیم دو نفر از اعضای شورای شهر هم با تماشاچیان بودند و کارگردان در پایان اثر توضیحات کاملتری از وضعیت زندانیان ارائه داده و تأکید کرد تمام داستان این اثر بر واقعیت تکیه دارد و از مدیران طلب راهحل نمود… حتی در شبهای بعد متوجه شدم سایر مسئولین استانی و شهردار هم به تماشای این اثر نشستهاند.
بنابراین در این نوع تئاترها از مسئولین هم دعوت میشود تا برای دیدن نمایش و احتمالاً مداخله در آن حضور یابند. روشهای حرفهایتر و سختتر مانند روش آگوستوبال آن است که حین نمایش، از طریق مداخلههای «تماشا – بازیگران» راهکارهای مختلف رفع موانع قهرمان اثر توسط تماشاگران عملاً آزمایش و سپس تحلیل میشوند و اینگونه فضای آموزش تعاملی و انتقادی – که ویژگی ذاتی روشهای «تئاتر شورایی» است – شکل میگیرد. در شکلهای تکمیلی، تئاتر شورایی پیشرفتهتر شده و به شیوه قانونگذار تبدیل میشود.
جالب اینکه شیوه کارگردانی و طراحی صحنه این نمایش کمک شایانی بر این تداعی داشت که ما تماشاگران گویی اعضای هیئتمنصفه یک دادگاه هستیم و طنابهای دار آویزان هر آن بر ذهن ما لحظهٔ اجرای حکم را یادآوری میکرد. این حکم همان نقطهٔ اتصال اثر با نامش بود که با جریحهدار کردن احساسات مخاطب سعی در ایجاد نگاهی انسانی و واقعگرایانه به تلاش کاراکترها برای زندهماندن دارد. کاراکترهای خطاکارِ قربانی زندگی، پنجه در نجات همبندشان برای ادامهدادن زندگی انداختهاند و راهحل طلب میکنند. راهحلی که هر آیینه میتواند تماشاگر را از جایش بلند کند تا پیشنهاد و ایدهای داشته باشد برای نجات. محسن میرزایی در مرز تئاتر “مردمی/کاربردی” به شیوهای نزدیک به آنچه آگوستوبال بنیان گذاشته قدم نهاده و با انتخاب عنوانی هوشمندانه از قبل نهیب قاضی بودن ما را به آنچه موجودیت اجتماع است و به کمک مردم برای اصلاح نیاز دارد؛ میزند. گرچه این مهم در شیوهای کارگردانی کمرنگ مینمود و چهبهتر که حالا اگر قرار است کلاه ما قاضی شود در بطن اجرا هم بهگونهای مشارکتی این قضاوت رقم بخورد تا این تجربه و همذاتپنداری از مغز تماشاگر برونریزی ملموس و آشکارتری داشته باشد.
محسن میرزایی و گروهش بهراستی در تحقق وظیفهٔ هنرمند برای آگاهیبخشی هوشیارانهٔ مسائل حقیقی و آسیبهای اجتماعی گام برداشتهاند و مقایسهٔ شیوههای آگوستوبال با روش میرزایی نزدیک نمینماید؛ اما اشتباه هم نیست؛ زیرا هدفشان مشخصاً اصلاحات بنیادی نظامهای مردمی و اجتماعی است… آگاهی از نقش تئاتر شورایی در تغییر زندگی میتواند محرکی برای کنشگران مدنی و هنرمندان دغدغهمند کشورمان باشد تا بتوانند برای کمک به مسئولین در راه نهادینهکردن فرهنگ مردمسالاری گامهای جدیتر و سازندهتری بردارند. آگوستوبال با تشکیل پنجاه و دو گروه تئاتر شورایی در بین تمام اقشار سطح شهر – از کودکان خیابانی تا نابینایان و سالمندان، از کلیساها تا مدارس و بیمارستانها، توانست تئاتر را به امکانی برای تمریندادن مردم و مسئولین به مردمسالاری فعال تبدیل کند. در ادامه تا به امروز این شیوه ضمن استفاده در مراکز و امور مختلف، به سازوکاری برای مدیریت و بودجهبندی سالیانه چند شهر نیز بدل شده است. دقیقاً همان راه روشن و سختی که محسن میرزایی در آن قدم برداشته است.