یادداشتی از احمد یوسفزاده نویسنده.
همیشه اطراف آب قصههایی بوده، تلخ و شیرین.
میرآبها مردهاند و نامشان فراموش شده، اما جهان مدرن هنوز در کار شیخبهایی مانده است که چطور حقابه حاشیهنشینان زاینده رود را به عدالت تقسیم کرد و صدها سال مشمول دعای خیر مردم شد.
در احقاق حق مردم، میرآبهای قنات ۸۰ کیلومتری زارچ هم نسل اندر نسل نماد انصاف و عدالت شده اند که مومنانه حریم انسان و درخت را پاس می داشتهاند.
چرا یزد و اصفهان، همین قنات شش مقسم یا شش مخزن جوپار، سیستم تقسیم آبش بیانگر نظم و اخلاق مبتنی بر شرع مقدس است.
انشعاب ها به تناسب زمینها و مالکان و محلهها عریض یا باریکاند.
حقابه حقالناس بوده و محترم شمرده میشده.
مقنیهای آن روزگار هم اهل خدا و پیغمبر بودهاند.
در عمق صد متری نه مهندس ناظری بوده و نه مناقصهگذاری.
خودشان بودهاند و خدای خودشان که امروز ده گز حفر کردهاند یا پانزده گز. که به زهگاه قنات روستای مجاور دستبردی زدهاند یا نزدهاند.
حالا روزگار فرق کرده.
صاحبان قدرت، مقنی زورمندی را به خدمت گرفتهاند و کمر به کور کردن قنات خدادادی هلیل بستهاند.
رودخانه ای دست طبیعت خداوندی از میان کوهها و درههای دور عبورش داده تا جلگه بیکرانه رودبارزمین را سیراب و حاصلخیز کند.
انشعابی غیرقانونی و غیرشرعی با تیشهی قرارگاه خاتم از ریشهی مادر چاه هلیل!
کاش شیخ بهایی و میرآب هنوز زنده بودند تا حرمت حقابه را به جناب زینی وند گوشزد کنند، بلکه جانب حق را بگیرند و هنوز از راه نرسیده به خشکاندن جنوب رای ندهند.