مصاحبه با عرفان فکری دربارهی نگاهاو به هیچهایک و طبیعت گردی
«هیچهایک» یا به قول برخی رایگان سواری و یا حتی کولهگردی (که ترجمهی کوله گردی back packer) در ایران قدمتی تاریخی دارد و در واقع از زمان اختراع چرخ و با اولین گاری جهان که به راه افتاد مسلما فرد پیادهای هم به چیزی که راحت حرکت میکرد برخورد و گفت : کجا ميروید؟ من را هم با خودتان ببرید.
به همین سادگی اولین «هیچهایک» یا همان رایگانسواری و حتی به قول عدهای «سفرصلواتی» تاریخ شروع شد و تا امروز این کشور «هیچهایکرهای» زیادی را به خود دیده است.
حتما شما هم اگر پای صحبت پدربزرگهای خود بنشینید هر وقت که میخواستند از روستایی به روستای دیگر حرکت کنند از آنجا که به طور ثابت وسیلهی نقیلهی عمومی وجود نداشته طبیعتا کنار جاده ایستادهاند و از ماشینها و موتورهای گذری درخواست کردهاند که تا جائی که مسیرشان میخورد آنها را نیز به مقصد نزدیک کنند.
چندی پیش دورادور با یک روحانی اشنا شدم به نام “حجتالاسلام صدیقین” وی پس از تمام کردن تحصیلات حوزوی تصمیم میگیرد که راهی بسیار زیبا را برای خود انتخاب کند و با خود میگوید که فلانی اگر واقعا میخواهی مرد خدا باشی باید به میان جامعه بروی و با مردم زندگی کنی و از مشکلاتشان سر در بیاوری و زندگی را از دید آنها ببینی و تجربه کنی و هرچه بیشتر از اجتماع دوری کنی و خودت را در اتاقی محبوس کنی قاعدتا دید دور از واقعی نسبت به مردم و جامعه و وضعیت امروز مسلمانان به دست میآوری.
در نتیجه با یک کیف دستی و اندک وسایل مورد نیاز میرود کنار جاده و با اولین ماشینی که جلوی او ترمز میکند سفر آغاز میشود و حالا بعد از نزدیک به ۴۰ سال سفر کردن و تمام ایران را وجب به وجب شناختن و در اقصینقاط کشور دوستان بسیار خوب و صمیمی داشتن، بخاطر کهولت و مشکلات مخصوص این سن سالانه یکی دو ماه بیشتر به سفر نمیپردازد و به گونهای دوران بازنشستگی را سپری میکند و اصلا با واژهی «هیچهایک» و «بکپکری» هم آشنا نیست هرچند یکی از قدیمیترین و بدون شک جالبترین ایرانگردانی است که من تا به حال دیدم و یا حتی شنیدهام و خلاصه تمام این صغری و کبری را چیدم تا به اینجا برسم که نه «هیچهایک» چیز جدیدی است و نه «هیچهایکرها» انسانهای خیلی عجیبی هستند و این روش سفر همهجای دنیا بسیار رواج داشته و ایران هم استثناء نبوده اما این نام انگلیسی «هیچهایک» برای ما کمی نا آشناست به همین دلیل گاهی این فکر به ذهن میزند که شاید کار جدیدی است.
خوشبختانه هم استانیهای زیادی به سفر و گشت و گذار علاقمند شدهاند و به قول معروف طبیعت گردی و سفر هم “مد” شده که اگر کتابخواندن هم مد بشود دیگر ما هیچ مشکلی با مد نداریم و خیلی هم اهل مد میشویم.
یکی از چهرههای سفر و طبیعتگردی ایران “عرفان فکری” است وی متولد سال ۵۸ است و بیش از ۱۵ سال است که به جهانگردی و ایرانگردی مشغول است وی کارشناس گردشگری در برنامههای مختلف تلویزیون و رادیو است و در مستند “کاوش در تاریکی” که مستندی دربارهی سفر ماجراجویانه به خارج از ایران بود مجری و کارشناس گردشگری بود و مشغول آموزش گردشگری و بقا در طبیعت است و در یک کلام (بیر گریلز Bear Grylls) ایران است . سرویس سفر پیامما مصاحبهای اختصاصی با وی داشت که پیشکش نظرتان میشود:
در حال حاضر سفر و طبیعتگردی بین جوانان ما گسترش پیدا کرده اما گاهی شاهد حاشیههایی هم هستیم مثلا شخصی خودش را اولین هیچهایکر استانی معرفی میکند و یا شخص دیگری میگوید “عرفان فکری” صاحب سبک این رشته است و حرفهایی از این قبیل نظرشما در ارتباط با اینگونه سخنان چیست؟
(با خنده میگوید) همین الآن دوستان مرا در گروهی تلگرامی عضو کردند که فقط ۸۰۰ نفر «هیچهایکر» آنجا هستند و من هم از یازده سال پیش این سبک سفر را شروع کردم، اما هیچوقت چنین ادعاهایی نکردهام الآن هم بیشتر درگیر بقا در طبیعت و آموزش ارزان سفر کردن و چیزهایی در این زمینهها هستم .
دیشب از جنگل رسیدهایم و یکشنبه هم «صبحبخیر ایران» آموزش غذا درست کردن در طبیعت بدون ظرف را پخش خواهد کرد. البته اگر همهچیز خوب پیش برود.
بیشتر تلاش کردهام که از حاشیه دور باشم اما خوب چنین اتفاقهایی میافتد مثلا خانمی به خودش میگوید “مادر هیچهایک ایران” و چهار نفر هم که رضایت او را سر لوحهی این کار قرار دادهاند این القاب را به او میدهند و خلاصه داستان اینچنین میشود. این مسائل خیلی پیش پا افتاده است.
من ۹۳ سفر خارجی رفتهام و به ۳۶ کشور مختلف سفر کردهام و همیشه هم توی هاستلها (چیزی شبیه به مسافرخانه) اسکان گرفتهام و یا توی جنگلها و طبیعت چادر زدهام و به جرات میتوانم بگویم به تعداد موهای سرم هیچهایکر دیدهام و اصلا چیز عجیبی نیست اما خوب از آنجا که در ایران با این شکل کار جدیدی به نظر میرسد و اندکی هم مد شده، گاهی برخی از مردم بزرگنمایی میکنند اما مساله اینجاست که مسیرهای زیادی در دنیا مثلا برخی مسیرها در پاکستان از آنجا که ماشین خطی یا اتوبوسی چیزی در آن منطقه در دسترس مردم نیست راه دیگری جز همین «هیچهایک» در مقابل مردم نیست و بهگونهای همه «هیچهایکر» هستند اما از آنجا که برای جوانان شهر نشین ما چیز تازهای است، گاهی شاهد این صحنهها هم هستیم.
چه سفرهای خارجی رو به قول خودت «هیچهایک» داشتهای؟
من به عنوان کسی که اندکی از این سفرها انجام دادهام و مثلا «کنیا» رفتهام ، «اوگاندا»، «تانزانیا»، جزیرهی «زنگبار» و یا مسیر ارمنستان -گرجستان- ترکیه را حدود ۱۵ بار با همین روش رفتهام و تورلیدرهایی را که میخواستند این نوع سفر را تجربه کنند با خودم بردهام باید بگویم که کلا «هیچهایک» آموزش نمیخواهد بلکه باید مردم را بشناسی و راه زندگی کردن را خوب بلد باشی، از همهی اینها گذشته از قدیم میگویند “جهاندیده بسیار گوید گزاف” و خوب گاهی هم چنین چیزهایی را میبینیم و اجتناب پذیر هم نیست، متاسفانه آنان که واقعا کارهای حرفهای میکنند را کسی نمیشناسد اما آماتورها همیشه پدر و مادر چیزهای عجیب و غریبی میشوند.
به یاد میآورم اولین بار که به دماوند صعود کردم ،سعی کردم که با دوستان تماس بگیرم و بگویم که همین الآن قلهی دماوند را فتح کردم. اما تا امروز بیش از ۱۰۰ تیم ایرانی و ۲۵ تیم خارجی را به این قله بردهام و آنقدر انسانهای عجیبی را دیدهام که اصلا خجالت میکشم در مقابل شخصی مثل آقای رئیسی که ۳۵۰ صعود دارند اصلا حرفی بزنم.
آیا تجربهی داشتهاید که تاثیر شگرفی در زندگی شما بگذارد؟
آبان ۹۳ برای کمک به آوارههای کوبانی راهی شدم و به کمپی در کردستان عراق برای کمکرسانی رفتم و حدود ۱۰ تا ۱۲ روز هم آنجا بودم ( در واقع قرار بود تیمی برای کمک جمع شود که کسی نیامد و من هم کمکهای نقدی که دوستان داده بودند را جمع کردم و خودم راهی شدم و آب، خوراک و ملزومات دیگر را از سلیمانیه گرفتیم و با وانت رساندیم به این مردم) و در همین کمپ بود که فهمیدم زندگی و مشکل یعنی چه؟ زندگی من به دو دورهی قبل از این سفر و بعد از این سفر تقسیم میشود.
چی دیدی که تازه فهمیدی مشکل یعنی چه؟
آنجا بود که بچهی ۱۲ سالهای را دیدم که پدرش را در مقابل او سر بریده بودند و این بچه آنچنان در شُک بود که فقط به زور به اوغذا میخوراندند تا از دست نرود.
هرشب از شدت سروصدای انفجار و درگیری نمیتوانستیم بخوابیم چرا که در ۶۰ کیلومتری داعش بودیم و معلوم نبود که تا صبح زنده میمانیم یا نه و آن زمان بود که با این حقیقت مواجه شدم که فلانی تو هرچقدر هم بزرگ باشی معلوم نیست که تا فردا زنده باشی یا نه پس خیلی ادعا نکن.
من برای همهی این پدر و مادرهای سبکهای مختلف آرزو میکنم که هرچه سریعتر به دانش و آگاهی بیشتری برسند و از این مرحله عبور کنند.
حرفهایهای این رشته چه تفاوتی با آماتورهای صاحب نام دارند؟
متاسفانه آنانی که خیلی حرفهای کار کردهاند اسمی ندارند. مثلا “مهدی رضانسب” شش ماه در جنگلهای آمازون بود و هیچ کس او را نمیشناسد.
یا “ونوس رضایی” دختری که به تنهایی از پاکستان «هیچهایک» کرد تا هند و یکسال توی هند هر شب توی یک روستا بود و تنها ۳۶۵ شب در ۳۶۵ روستای مختلف هندوستان سفر کرد و شبها در همین روستاها خوابید و بعد هم برگشت، حالا شما اینها را با کسانی که مثلا میروند ارمنستان و چهار تا “عکس همینالآن یهویی” میگیرند و بر میگردند و میشوند مادر سفر مقایسه کنید.