کودتای ۲۸ مرداد یکی از حوادث سرنوشت ساز تاریخ ایران است. روز سیاهی که کودتای آمریکایی – انگلیسی با همراهی ارتش شاهنشاهی علیه دولت دکتر محمد مصدق نخست وزیر قانونی ایران پیروز شد. در این روز حساس و مهم در همه شهرهای کشور و نیز کرمان شرایط پیچیده بود. برای درک بهتر فضای آن روز کرمان و ایران به سراغ دو تن از شاهدان کودتای ۲۸ مرداد و یک مورخ رفتم . برای واکاوی تاثیرات کودتا بر ادبیات پس از کودتا نیز با یکی از اساتید ادبیات به گفتوگو نشستم.
ریشه های کودتا
محمد علی گلاب زاده نویسنده و مورخ کرمانی می گوید که این کودتا ریشه در مسایل مربوط به نفت داشت. در
تابستان ۱۳۲۰ در اواسط جنگ جهانی دوم بعد از حضور نیروهای بریتانیا و شوروی در ایران رضا شاه پهلوی از کشور تبعید شد. محمدرضا شاه جوان و بی اقتدار بر تخت نشست، بی اقتداری وی در عوض شدن پی در پی نخستوزیر نمود داشت بطوری که در دهه اول سلطنت وی ۱۵بار نخستوزیر عوض شد. با پایان جنگ جهانی، جنبشهای استقلالطلبانه گسترش یافت.
در ایران نیز نگاه ملیگرایانه در سیاست جای خودش را باز کرد. در سال ۱۳۲۷ جبهه ملی ایران حول محور دکتر محمد مصدق تاسیس شد. محمد مصدق در اوایل دهه ۳۰ خورشیدی به تلاش برای ملی شدن صنعت نفت پرداخت، اما تقابل دکتر محمد مصدق با بریتانیا اتفاق تازهای نبود. او از سال ۱۳۰۲ که وزیرامورخارجه بود، با اقدامات بریتانیا درایران به مخالفت پرداخته بود. در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، مصدق با بیشترین رای به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس رفت، در این دوره با تلاش او طرحی به تصویب رسید که حضور مجلس را در مذاکرات نفتی دولت با کشورهای خارجی الزامی می کرد. در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی با ورود اعضاء جبهه ملی ، شرایط برای تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت فراهم شد. پس از نخست وزیری، دغدغه اصلی مصدق اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و برگزاری انتخابات آزاد بود. انگلیس تلاش بسیاری برای جلوگیری از ملی شدن صنعت نفت کرد، اما حتی شکایت انگلیس به دیوان لاهه و شورای امنیت بینتیجه ماند و صنعت نفت ایران ملی شد. خلع ید انگلیس از صنایع ملی نفت ایران موجب شد این کشور تلاش خود برای ساقط کردن دولت دکتر مصدق را آغاز کند.
کرمان در روزهای منتهی به کودتا
محمد صنعتی یکی از شاهدان زنده کودتای ۲۸ مرداد است. وی در سال ۱۳۳۲ جوانی ۲۰ ساله و کارگر کارخانه
خورشید بود. این کارخانه بزرگترین اجتماع کارگری کرمان و یکی از محلهای فعالیت حزب توده بود. در آن زمان حزب زحمتکشان ایران به رهبری دکتر مظفربقاییکرمانی نیز در کرمان فعالیت داشت و به نوعی کرمان پایگاه قدرت او بود. دکتر بقایی که نمایندگی کرمان در مجلس شورای ملی را به عهده داشت و در ابتدا از همراهان دکتر مصدق بود، بعدا در مقابل سیاستهای او قرار گرفت. بعد از منحل شدن مجلس شورای ملی، سرگرد سخایی که مسئول حفاظت مجلس و از طرفداران پروپا قرص دکتر مصدق بود، به کرمان منتقل شد. در واقع هدف از انتقال وی به کرمان مقابله با فعالیتهای دکتر بقایی بود.
صنعتی می گوید که ۲۵ تا ۲۸ مرداد در کرمان نیز مانند تمام کشور روزهای خاصی بود. وی می افزاید که در آن روزها من از طرف نهضت ملی ایران و آقایان ماشاالله ایرانمش و حاج اکبری نیز از طرف حزب توده با بلندگو و ماشین در تمام شهر میگشتیم و به نفع دکترمصدق و علیه شاه و دربار شعار میدادیم. در روز ۲۸ مرداد من ، مرحوم علی اکبر وکیلی و آقای مهدی فرهمند رضوی که رییس اداره کار کرمان بود با سرگرد سخایی
در دفتر او جلسه داشتیم. این جلسه تا ساعت ۲ عصر ادامه یافت. دستور جلسه تصمیمگیری در مورد تبعید جمعی از طرفداران حزب دکتر بقایی بود. این افراد بدلیل مزاحمت برای سخنرانی من و اعضای حزب توده بازداشت شده بودند. بعد از جلسه من به خانه آمدم تا کمی استراحت کنم. دوستی داشتم به اسم «محمدحسینایرانمنش» که کارمند رکن ۲ ارتش بود. ساعت چهار عصر او به درب خانه ما آمد، به محض اینکه در را باز کردم گفت: « صنعتی برو یه جایی». رنگش به شدت پریده بود. همزمان صدای همسایه مان « آقای علی بازرگان » را شنیدم که گفت «زنده باد شاه، مرگ بر مصدق». متوجه شدم که شرایط در مملکت عوض شده است. از خانه بیرون و به خانه دوستی رفتم. از شهر اخبار بدی می رسید. حدود ۶۰-۵۰ نفر از گروهبان های ارتشی با لباس شخصی و همین تعداد نیز از اعضای حزب دکتر بقایی در حالیکه علیه دکتر مصدق شعار می دادند، از ارگ به طرف شهربانی حرکت کرده بودند. در نزدیکی شهربانی سرگرد سخایی به اتفاق تعدادی از نیروهایش بدون برخورد خشونت آمیز، از آنها می خواهد که دست از تظاهرات و شعار دادن برداشته و متفرق شوند. اما این افراد که پشتوانه قوی داشتند، به شهربانی حمله کردند. سرگرد سخایی برای در امان ماندن ، از طریق پشت بام شهربانی خودش را به ستاد ارتش می رساند و تسلیم تیمسار امانپور رئیس ستاد ارتش میشود.
گروهبانهای ارتشی که مسیر شهربانی به ستاد ارتش را میشناختند با همراهانشان به سمت ستاد رفتند و بدون مواجه شدن با هیج مقاومتی وارد شدند. ساختمان ستاد ارتش ۳ طبقه بود، طبقه دوم مرکز فرماندهی بود. در مرکز فرماندهی مهاجمین از تیمسار امان پور در خواست می کنند که سرگرد سخایی را تحویل دهد. امان پور که در مدت ریاست سخایی بر شهربانی محبوبیت سرگرد و تحقیر روزهای گذشته خود را فراموش نکرده بود در حالیکه به ظاهر به سرگرد سخایی پناه داده بود ، در حالی که با صدای بلند گفت که سرگرد اینجا نیست، با دست به محل پناه گرفتن سرگرد سخایی اشاره کرد. یکی از مهاجمان که رهبر دسته موزیک ارتش بود، با ۲-۳ نفر از گروهبانهای ارتش به سمت اتاقی که سرگرد سخایی پناه گرفته بود، می روند و او را از بالکن طبقه دوم ستاد ارتش به پایین پرت می کنند. سپس سرگرد سخایی نیمه جان را به پشت جیپ ارتش می بندند و تا میدان مشتاق میکشند. در میدان مشتاق او را به یک درخت آویزان کرده و به بدن بیجانش هتاکی می کنند.
دکتر بقایی با مهندس رضوی دیگر نماینده کرمان در مجلس شورای ملی، اختلافات زیادی داشت. دکتر بقایی طرفدار شاه و مهندس رضوی طرفدار مصدق بود. بعد از کودتا طرفداران دکتر بقایی که در واقع قهرمان کودتا بود، اموال طرفداران مهندس رضوی را به آتش کشیدند. در جریان این آتش سوزی کارخانه چوب بری سرکار آقا، تجارت خانه احمد خالقی و مطب دکتر وکیلی از بین رفت. صنعتی می افزاید که بعد از کودتا تا مدت زمانی در خفا زندگی
کردم. در تاریخ ۲۸ شهریور سال ۳۲ طی اعلامیه حکومت نظامی اسامی افرادی که به عضویت حزب توده مظنون بودند، از رادیو خوانده شد و اسم من هم در این لیست بود. گفته شد چون برای ما مسجل نیست که عضو حزب بودید، در صورتی که کاری به گذشته ندارید و در آینده می توانید در خدمت منافع مملکت باشید، در ساعت و روز مقرر در مسجد جامع حاضرشوید. من به مسجد جامع رفتم و همراه با دیگر حاضرین به قرآن مجید و کیسه ای از خاک وطن قسم خورده و بخشیده شدیم.
روایت شاهد کرمانی کودتا که آن روزها در تهران بود
دکترجلال طیب در ۵ فروردین ۱۳۰۵به دنیا آمد. وی که در زمان کودتا ساکن تهران بود، از شرایط دهه ۳۰ خورشیدی می گوید که حزب توده همه جا فراگیر شده بود. این حزب در هر محله یک کمیته داشت، روزنامههای هر روز از همه طیف های سیاسی حتی روزنامههای مخالف در دفتر حزب وجود داشت.
در حزب برای هر فعالیتی امکانی وجود داشت، تقریبا هرآخرهفته برنامه کوهنوردی برگزار می شد، وی می افزاید که گرچه من عضو حزب توده نبودم، اما به این حزب گرایش داشتم. در برنامه کوهنوردی تقریبا همیشه شرکت میکردم.
طیب در ادامه به روایت کودتا پرداخت. وی می گوید که در ۲۵ مرداد شاه تهران را ترک کرده بود و در رامسر منتظر بود. در این روز حکم عزل مصدق توسط سرلشکرنصیری رییس گارد به دکتر مصدق ابلاغ شد. گارد حفاظتی منزل دکتر مصدق که از قبل احساس خطر کرده و تمهیداتی اندیشیده بودند، به خودروهای سرلشکر نصیری فرمان ایست دادند و توانستند او را دستگیر کنند. این خبر به شاه که در رامسر بود مخابره شد و او فورا کشور را به سمت عراق ترک کرد، اما از آنجا که بیم داشت سران کشورعراق او را به دولت مصدق تحویل دهند، عراق را به مقصد رم ترک کرد. صبح روز بعد خبر دستگیری نصیری در شهر پیچید. همه متوجه شدند که کوششی برای برکناری مصدق در جریان بوده است. در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد شرایط در تهران ملتهب بود، میتینگهای سیاسی برپا میشد و اعضای حزب توده و حزب نهضت ملی به فعالیت می پرداختند. طیب می گوید که کلید خوردن کودتای ۲۸ مرداد را رییس دفتر تیمسار زاهدی که از اعضای سازمان نظامی مخفی حزب توده بود، به این حزب اطلاع داده بود. و حزب توده با آگاهی از خطر کودتا تظاهراتی در تهران سازماندهی کردند. مصدق بدلیل اقدامات تندروانه طرفدارن حزب توده ، تظاهرات آنها را به نفع حامیان شاه می دانست، لذا از تظاهرات آنها جلوگیری کرد. در صبح ۲۸ مرداد جمعیتی از ارازل و اوباش به سمت مرکز شهر به راه افتادند، گروهی از مردم نا آگاه هم به آنها پیوستند. این افراد به دفاتر روزنامه های طرفدار مصدق حمله کردند، بعد از ظهرهم رادیو تصرف شد. پس از آن به خانه دکتر مصدق هجوم برده و آنجا را غارت کردند. طیب میگوید در نزدیکی خانه دکتر مصدق بودیم که ارازل و اوباش به پشت گرمی تانک ها به هوداران مصدق حمله کردند. با چند نفر از دوستان در یک خیاطی پناه گرفتیم.
روز سیاه ۲۸ مرداد همراه با دنیایی از ناکامی و آرزوهای برباد رفته گذشت . مدتی پس از کودتا از طریق دوستی در جریان قرار گرفتم که همسران تعدادی از افسران حزب توده که در خانه ای اجاره ای زندگی می کنند، در شرایط سختی هستند. حکومت دوست داشت که سرنوشت این زنان عبرتی برای سایرین باشد. خانه آنها را ۲۴ ساعته زیر نظر داشت و هر کس به آنجا میرفت، بازداشت میشد.
برای کمک به آنها به باغی در نزدیکی آنجا رفته و با بالا رفتن از دیوار باغ وارد خانه شان شدیم. خانم میانسالی به استقبال ما آمد. او از من پرسید که کجایی هستی و چند سالته؟ جوابش را دادم. پرسید که میدانی برای چه به اینجا آمدی؟ گفتم بله. گفت تا اینجا که آمدی، برای من حکم فرشته را داری. اما اگر دستگیر شوی و من را لو دهی، تبدیل به اهریمن میشوی. گفتم که در این راه ثابت قدم هستم. مدتی این کاررا انجام دادم و به روشهای متفاوتی به این خانواده ها کمک کردم. یک روزصبح به اتفاق شوهرخواهر و همسایه مان در حال رفتن به سر کار بودیم که یک ماشین شهربانی جلوی ماشینم را گرفت و گفت به جرم دزدی بازداشت هستی. ترسیدم و فکر کردم کسی با پلاک شبیه به پلاک ماشین من به دزدی رفته، از آبرویی که بر باد میرفت، ترسیدم. تا اینکه به مقر فرماندهی رسیدیم، جایی که زندانیان سیاسی را نگه میداشتند. خوشحال شدم که به جرم دزدی باز داشت نشده ام. پس از آنکه به شدت کتک خوردم، متوجه شدم یکی از کسان دیگری که به آن زنان کمک می کرده بازداشت شده و من را لو داده است. نزدیک ۲ سال در زندان بودم پس از آن آزاد شدم.
تاثیرکودتا بر شعر فارسی
هر رویداد سیاسی و تاریخی, ادبیات و هنر را از زمینه های پیشین خود جدا کرده و تحولی در آن ایجاد میکند. شعر فارسی نیز از کودتای ۲۸ مرداد تاثیر پذیرفت. تاثیر کودتا بر شعر فارسی از زمانی آغاز می شود که دستگیریها شروع شد. دستگیری اعضای حزب توده و نیز به زندان افتادن تعدادی از شاعران, روند شکل گیری اشعار کودتایی را شدت بخشید.
شاملو، آتشی و اخوان ثالث از اولین افرادی بودند که شعر کودتایی سرودند.
تقریبا اولین اثر دراین زمینه شعر «خانه ام آتش گرفته است» از اخوان ثالث بود. بسیاری از پژوهشگران ادبی این شاعر را نماد شعر پس از کودتا می دانند.
گفتنی است تاثیر کودتا بر شعرفارسی در محتوا و لحن بوده و بر قالب شعری تاثیری نداشته است. این دوره؛ دوره تولد شعر نو بود و شاعران ما بیشتر تحت تاثیر سرایندگان غربی بودند. بعد از کودتا این اثر پذیری کم رنگ شد و شاعران تحت تاثیر اتفاقات داخلی قرار گرفته وبااین رویه سرودند. آنچه بعد ازکودتا در شعر نو فارسی شدت گرفت، نماد گرایی است. گفتنی است که کودتا موجب شکل گیری مضمون هایی چون: شکست، انزوا، سرخوردگی و افسردگی شد. مظفری معتقد است که اگر چه این رویداد افسردگی، دلمردگی، رنگ باختگی و به روایتی خزان را در شعر ما به وجود آورد، اما بی ثمرنبود. ثمراتی چون «زمستان» اثر جاودانه اخوان ثالث و از این دسته آثار ماندگار که خود نوید بهاری است در شعر فارسی.
خانهام آتش گرفته ست، آتشی بی رحم
همچنان میسوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من، سوزد و سوزد
سخن پایانی
در رابطه با کودتای ۲۸ مرداد بسیار گفته شده و هنوز هم ناگفته های بسیاری از رنگ باختن آرزوی ملتی وجود دارد. اما آنچه در کرمان رخداد یکی از تلخ ترین اتفاقات ۲۸ مرداد بود. قتل سرگرد سخایی یکی از نقاط تاریک تاریخ کرمان است. اما در کرمان نشانی از او نیست. تنها یادبود وی سنگ قبر شکسته ای بود که آن هم دیگر نیست. شاید کمترین انتظاری که برای گرامیداشت یادش وجود دارد، ساخت و نصب تندیسی در نزدیکی مزار ایشان است.