یادداشتی از مرجان شاکری، مدیرکل سازمان محیط زیست استان کرمان
چند روز پیش روز معلم بود. داشتم فکر می کردم؛ به خودم تبریک بگم یا تسلیت، که امسال هم کلاس چهارمم هم کلاس اول و عجب سال سختی شد؛ در حالی که مساحت چند ضلعی حساب می کنم تمرین خط و تحریر کلاس اول رو هم دارم.
این وسط اما آنچه مزید بر علت شده به خاطر شرایط حاکم، بچه ها با فضای مجازی ارتباط مستقیم دارند و معلم پرورشی بودن هم چالشی شده، در ادامه آنچه می گویم تجربه مادرانه ای است برای هشدار به سایرین شاید تلنگری باشد و فرصتی برای تامل:
در حالی که موهای دخترم را شانه می زدم؛ یهو پرسید مامان چرا یه مدل جدید نمی بافی؟
گفتم: همین دو سه مدل رو بیشتر بلد نیستم.
فوری پرسید: چرا از گوگل سرچ نمی کنید؟ یا حتی کانال خاصی که میتونی عضو بشید؟
سکوت بهترین کار ممکن بود. چقدر زود با فضای مجازی آشنا شدند. گفتم چه جالب! تو چه چیزهایی یاد گرفتی؟
شروع کرد به لیست کردن: نقاشی مجازی، استیکر سازی و… و بعد توصیه کرد: مامان اکثرا” جواب می ده!
موضوع رو منحرف و در یک فرصت مناسب سابقه سرچ هاش رو بررسی کردم. خدای من چقدر بچه های امروز پیشرفت داشته اند.
از مدل گیره مو تا خصوصیات نرمتنان و … اما آنچه شوک آور بود در سوابق این بود چگونه پدر و مادرمان را برای خرید راضی کنیم؟
تازه دلیل تغییر رفتار بچه ها رو کشف کردم. دلیل راضی کردن پدرش برای خرید تبلت پیشرفته تر و گرفتن قول خرید فوتبال دستی برای برادرش و چطور اتاق دنج تر خانه را برای خودش مصادره کرده! چطور بی محابا از قانون نظامی حاکم بر نظم و انضباط تعیین شده توسط پدرشان تخطی کرده و جرات می کند؛ تراشه های مداد را روی میزش خالی کند و بعضی قواعد رو در حاشیه امن می شکند.
هم جالب بود هم ترسناک. خیلی باید حواسمان جمع باشد. چه تفاوت نسل وحشتناکی!
هنوز در شوک این موضوع بودم که ضربه سهمگین تری وارد شد. به پسرم گفتم با عین یک کلمه بگو گفت: عشق! میخواستم ببینم برداشت او از این کلمه چیست؟
گفتم خوب یک جمله هم بساز. با اون دندون های یک در میانش گفت: وقتی بیرانوند میگه چطوری کریس!! من عشق می کنم. از دیدن فوتبال ایتالیا و فرانسه هم.
همینطور که این ها را می نویسم به این فکر می کنم با چه سرعتی برویم که به این نسل برسیم خیلی وقته از ما سبقت گرفته اند و ما ندیده ایم.
مرجان شاکری