چهار روز گذشت و حالا جمعه ۲۴ دی ماه ۹۵ است بزرگداشت مرد انقلابی، امیرکبیرزمان، آیت الله هاشمی رفسنجانی در زادگاهش، همیشه از ایشان شنیده بودم، از دوران قبل از انقلاب و حضور فعالش در صحنه گرفته تا سمت رئیس تشخیص مصلحت نظام، زیاد بود انتقادها و قضاوتها، چه از آن دوره و چه حال اما اینک او دیگر آرمیده و بی شک یادمان نمیرود آن روزگاری که آیتالله در جواب بعضی از این قضاوتهای ناحق گفت«من به دادگاه عدل الهی شکایت میبرم…»
قبل از رفتن به مراسم بزرگداشت آیتالله در شهر رفسنجان تصمیم گرفتیم به زادگاهش بهرمان سری بزنیم از رفسنجان تا بهرمان دو طرف جاده تا چشم کار میکرد درختان پستهای بود که در دل کویر سر از خاک بیرون آورده بودند، آنجا بود که دلیل محکم بودن، مبارز بودن و صبور بودن آن بزرگ مرد انقلابی را فهمیدم بی شک کسی که از چنین سرزمینی چشم به دنیا میگشاید نباید انسانی زودرنج و ناامید باشد.
در افکار خودم غرق بودم که صدای همکارم آمد «رسیدیم بهرمان» آنقدر شهر ساکت و آرام بود گویی غم از دست دادن اکبرهاشمی رفسنجانی حال و هوای بهرمان را اندوهگین کرده بود،جای جای شهر با عکس آیتالله و پیام تسلیت پوشانده شده بود.از مردی مسن آدرس منزل پدری هاشمی را پرسیدیم او قبل از آنکه جواب ما را بدهد با لحجهی شیرین خودشان گفت «هاشمی مال ماست، اون از خودمونه» برخوردش برایم جالب بود و چقدر خوب است که انسانی آنقدر محبوب باشد تا در زادگاهش از او با افتخار یاد کنند.
بعد از گرفتن آدرس از آن مرد با کمی جستجو به درب منزل میرزا علی هاشمی پدر اکبر هاشمی رفسنجانی رسیدیم باورم نمیشد. من درست درب منزلی ایستاده بودم که روزی رییس تشخیص مصلحت نظام آنجا متولد شده بود. خانه پدری آیتالله هاشمی حیاط بزرگی داشت داخلش اتاقهای قدیمی درهمی بود با طاقچهّهای بسیار، دیوارّهای آن خانه حالا جایگاه عکس شخصی شده بودند که روزی به یاد خاطرات کودکیاش آنها را نظاره میکرد. داخل حیاط تنور نان در کنار بادگیر جالبی آدم را به سوی خود جذب میکرد، تنوری که دستان پر مهر ماه بیبی نانهای بسیاری برای فرزندانش در آن پخته بود. همان دستانی که فرزندی همچون اکبر هاشمی رفسنجانی را پروراند تا باعث سرافرازی ماه بیبی و ملت ایران باشد.
بازدیدمان از خانه که به پایان رسید راهی رفسنجان شدیم تا در مراسم بزرگداشت آیتالله هاشمی رفسنجانی شرکت کنیم. مراسم در مسجد جامع رفسنجان برگزار میشد سیل عظیمی از جمعیت به مسجد آمده بودند تا در غم یکدیگر شریک شوند.حسرت از دست دادن هاشمی در چشمان بی قرار مردم کاملا مشهود بود. انگار کسی باور نمیکرد اینگونه غیرمنتظره بگویند هاشمی دیگر در بین ما نیست.
در مراسم بزرگداشت فرزندان آن بزرگوار نیز آمده بودند و مردم هم در کمال احترام به آنها تسلیت گفتند. این مراسم با شعارهایی که حاکی از ادامه راه هاشمی بود به پایان رسید.
ساعت ۱۷:۰۰ بعد از ترک محل برگزاری مراسم بزرگداشت به سمت کرمان حرکت کردیم، زمان بازگشت هوا تاریک شده بود و دیگر نه خبری از آن درختان پسته بود و نه بیابان دیده میشد.