محمد علی شهابی


به بهانه ۱۷مرداد

 یکسال دوری از رسانه و گردش روزگار مجالی نداد تا خطی بنویسم. کنون ۱۷مرداد که از راه رسیده است و چند سالی روز خبرنگار می‌نامندش بهانه‌ای شد تا چند خطی را قلمی کنم. این روزها و مناسبت ها هرچند قابل تقدیر است، اما برای نگارنده چنگی به دل نمیزنند.

 رتبه ۱۷۰ آزادی رسانه در جهان، البته که تبریک ندارد و باید به این حال و روز روزنامه نگاری گریست؛ روزنامه نگاری مستقل در روزهای سخت خود به سر می برد و فریادرسی ندارد.قلم‌های مستقل در نیام و میدان قلم، صحنه رقص دزدان رسانه و خبر شده است…. آنها سوار بر موج و در حالی که حقیقت را می‌دانند، مرز بین حقیقت و دروغ را تخریب می‌کنند. به قول برتولت برشت، آنکه حقیقت را نمی‌داند نادان است، اما آن‌ که حقیقت را می‌داند و انکار می‌کند، تبهکار است… .

در یک‌سال گذشته هم درگیر درس و مشق بودم و هم درگیر دادگاه و دادسرا. باز هم اتهام تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی و نشر اکاذیب. سرانجام در دادگاه تجدیدنظر از اتهامات وارده تبرئه شدم و دادگاه محترم در پرونده منسوب به نشر اکاذیب از حقوق رسانه‌ای من دفاع و اعلام کرد که این نقدها در جهت اصلاح امور بوده و ماهیت شغل خبرنگاری انتقاد است و نمی‌توان و نباید افراد جامعه را بر اساس حدس و گمان مجرم تلقی نمود.

این مسیر البته که تازگی نداشت چرا که در ده سال گذشته از بابت نوشته‌ها و مطالب انتقادی، نزدیک به ۳۰ جلسه دادگاه و دادسرا داشته (در همه موارد تبرئه شدم) ولی هیچ علاقه‌ای به علنی و رسانه‌ای کردن آنها نداشته‌ام؛ چرا که باور دارم همه این‌ها بخشی از کار اصلاح و هزینه‌هایی است که برای اعتلای ایران باید پرداخت و لزومی ندارد بازنشر یا گفته شود.

قرار نیست در بوق و کرنا شوند یا از مردم و جامعه چیزی طلب کرد. می‌توانستیم مانند خیلی‌ها ننویسیم و فریاد نزنیم و زندگی راحتی را هم برگزینیم و …  اما وقتی راهی انتخاب می‌شود، سنگلاخ و سختی‌های آن را هم بایستی پذیرفت و به جان خرید. در  مورد این دهه در آینده و در کتاب خاطراتم با جزییات دقیق خواهم نوشت؛ اگر روزگار مجالی دهد!

لازم است در اینجا تشکر کنم از همه عزیزانی که در این مسیر همراهی و همدلی کردند .از روزنامه‌نگاران عزیزی که جویای احوال بودند؛ از دوستان بسیار خوبی که همیشه بوده و هستند؛ از خانواده خوبم و بخصوص مادر عزیزم که همیشه در کنارم است و از قضات شریف دستگاه قضایی.

البته انتقاد میکنم از برخی وکلای ترسو که مرا تنها گذاشتند. همین جا البته از وکلایی که کمک دادند هم تشکر می‌کنم. از کامبیز نوروزی، حقوقدان و عضو انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران که هرگاه مشاوره و کمک خواستم دریغ نکردند. از دیگر وکلایی که وقت گذاشتند و انبوه مطالب و جملات را خواندند و راهنمایی کردند و بعدها درباره آنها خواهم نوشت.

اما این چند جمله را نه از باب منت و خدای نکرده ادعای برتری یا خودستایی، بلکه از این جهت نگاشتم که در تاریخ ثبت شود و آیندگان بدانند که ما برای ایران تلاش کردیم، خون دل خوردیم ولی خم به ابرو نیاوردیم؛ نوشتم تا روزی که دیگر شاید ماها نباشیم ولی کمترین سرود، بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری‌ست، روزی که دیگر درهای خانه‌شان را نمی بندند.قفل، افسانه یی‌ست و قلب، برای زندگی بس است… . ☆  

 

☆شعر: احمد شاملو 

لینک کوتاه مطلب : https://kermaneno.ir/?p=95044
1 نظر
  1. م.م.سعیدی می گوید

    درود بر شما راست قامتان جاودانه در تاریخ….

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.